گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد بیست و یکم
ادامه سوره صافات




اشاره
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 71 تا 82
اشاره
اَللّ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
( اقِبَهُ اَلْمُنْذَرِینَ ( 73 􀀀 کانَ ع 􀀀 ا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ ( 72 ) فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 وَ لَقَدْ ضَ لَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 71 ) وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
اقِینَ ( 77 ) وَ 􀀀 ا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْب 􀀀 اهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ ( 76 ) وَ جَعَلْن 􀀀 ا نُوحٌ فَلَنِعْمَ اَلْمُجِیبُونَ ( 75 ) وَ نَجَّیْن 􀀀 دان 􀀀ا􀀀 اَلْمُخْلَصِینَ ( 74 ) وَ لَقَدْ ن
ادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ ( 81 ) ثُمَّ 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 80 ) إِنَّهُ مِنْ عِب 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
الَمِینَ ( 79 ) ا 􀀀 ی نُوحٍ فِی اَلْع 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 ا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ ( 78 ) سَ 􀀀 تَرَکْن
( أَغْرَقْنَا اَلْآخَرِینَ ( 82
ترجمه:
و به حقیقت گمراه شدند پیش از ایشان اکثر پیشینیان.و به حقیقت فرستادیم در ایشان ترساننده گان را.پس بنگر چگونه بود
سرانجام بیم کرده- شدگان.مگر بندگان خداوند که خالص شدگانند.و به تحقیق خواند ما را نوح پس چه خوب است جواب
دهندگان.و رهانیدیم او را و کسانش را از اندوه بزرگ.و قرار دادیم دودمان او را بازماندگان.و گذاردیم بر او در پسینیان.
درود بر نوح در جهانها.همانا ما چنین پاداش میدهیم نیکوکاران را.همانا اوست از بندگان ما ایمان آورندگان.سپس غرق
گردانیدیم دگران را.
ص : 3
تفسیر
خداوند سوگند یاد کرده و می گوید:
وَ لَقَدْ
براي تأکید است. « قد » داخل در جواب قسم شده و لفظ « لام » (و به تحقیق)لفظ
ضَلَّ قَبْلَهُمْ
(گمراه شد پیش از ایشان)یعنی پیش از این کافران که در زمان پیغمبر(ص)بودند از راه هدایت و پیروي حق أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ
(اکثر پیشینیان) از امتهاي گذشته.
لفظ(اکثر)عبارت از عدد بزرگ است و لفظ(اوّل)عبارت است از آنچه پیش از دیگري بوده است،و اوّل پیش از هر
چیز،خداوند سبحان است زیرا هر چیزي غیر از خداوند پس از او موجود شده است. این آیه دلالت می کند که اهل حق در
کلیۀ زمانها کمتر از اهل باطل بوده اند.
ا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
(و به حقیقت فرستادیم در میان ایشان بیم دهندگانی)از پیامبران و رسولان که از عذاب خداوند ایشان را ترسانده و از معاصی
او بر حذر دارند.
اقِبَهُ الْمُنْذَرِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرْ کَیْفَ
(پس بنگر چگونه بوده است فرجام بیم داده شدگان)از تکذیب و عناد کنندگان حق.
ص)!بنگر چگونه هلاك کردیم ایشان را و چگونه بر آنان عذاب فرود آمد،پس )« محمد » پس مقصود چنین میشود که:اي
سرانجام تکذیب کنندگان نیز چنین خواهد بود.
سپس خداوند از بیم شدگان،عده اي را جدا و مستثنی گردانده و فرمود:
اللّ الْمُخْلَصِینَ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
(به جز بندگان خدا که خالص شدگانند)آنان که دعوت پیامبران را پذیرفته و عبادت خود را خالص براي خداوند قرار دادند،
پس خداوند آنان را نیز از عذاب خلاص کرده و ثواب زیادي به ایشان وعده داد.
ا نُوحٌ 􀀀 دان 􀀀ا􀀀 وَ لَقَدْ ن
(و هر آینه ندا کرد ما را نوح)یعنی ما را نوح خواند
ص : 4
همانا »،( تا او را در مقابل قومش که از ایمان آوردن آنان ناامید شده بود یاري کنیم و بدین جهت گفت: (أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِ رْ
من مغلوب شده ام یاریم کن.
را در دعایش و او را با « نوح » فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ (پس چه نیکوست جواب گویندگان)که ما باشیم که اجابت کردیم « قمر- 10
هلاك کردن قومش از آزار آنان خلاص کردیم.
پس معنی این میشود که:ما چه نیکو جواب دهندگانیم به « نوح » برخی گفته اند:منظور از اجابت براي همه می باشد نه تنها براي
هر که ما را بخواند.
اهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ 􀀀 وَ نَجَّیْن
(و نجات دادیم او و کسانش را از اندوه بزرگ)یعنی از مکروهی که همواره از طرف قومش فرا می رسید.
لفظ(کرب)هر اندوهی را گویند که سوزش آن به سینه برسد.لفظ (نجات)از لغت(نجوه)به معنی مکان بلند است که در نتیجه
به معنی رفع از هلاکت خواهد بود.
ع)عبارت از کسانی بودند که با او در کشتی قرار گرفته و نجات پیدا کردند. )« نوح » اهل
اقِینَ 􀀀 ا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْب 􀀀 وَ جَعَلْن
(و قرار دادیم دودمانش را بازماندگان)پس از آنکه مردم غرق شدند،بنا بر این همۀ مردم پس از نوح از فرزندان نوح میباشند
یأجوج و » و« خزر »،« صقالبه »،« ترك » بوده و « سام ابن نوح » است.در نتیجه عرب و عجم از اولاد « قتاده » و« ابن عباس » و این گفتار
می باشند. « حام بن نوح » و سیاهان از اولاد « یافث بن نوح » از اولاد « مأجوج
گوید:چون نوح از کشتی بیرون آمد آن که از زن و مرد همراه او بودند مردند و فقط زنان و فرزندان خودش زنده و « کلبی »
باقی ماندند.
ا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ 􀀀 وَ تَرَکْن
ص)،پس این جمله در )« محمد » (و گذاردیم بر او در پسینیان)یعنی گذاردیم براي او یاد نیکویی و ستودیم او را به امت
ص : 5
گوید منظور این است که:گذاردیم براي نوح ذکر « زجاج ». است « مجاهد » و« ابن عباس » آیه حذف شده است و اینها گفتار
نیکویی تا روز قیامت و آن این کلام است:
الَمِینَ 􀀀 ی نُوحٍ فِی الْع 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 سَ
(درود باد بر نوح در جهانیان)یعنی باقی گذاردیم دعا خواندن براي او را تا روز قیامت،گویا که چنین گفته است خداوند (و
ی نُوحٍ فِی 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 ترکنا علیه التسلیم فی الآخرین-و باقی گذاردیم براي نوح سلام گفتن را در آخران) و سپس به این قول (سَ
الَمِینَ) تفسیر شده است. 􀀀 الْع
ی نُوحٍ فِی 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 گوید:باقی گذاردیم براي او سخنی را و آن چنین است که در میان امت آخرین گفته میشود: (سَ « فراء »
الَمِینَ) . 􀀀 الْع
گوید:مقصود این است:سلامتی باشد از ما بر نوح،و این همان سلام است که در این آیه مراد است: « کلبی »
ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
ا « اي نوح فرود آي بسلامتی از ما و برکت هایی بر تو-هود- 48 »، ( کاتٍ عَلَیْکَ 􀀀 مِنّ وَ بَرَ
ا􀀀 بِس لَامٍ􀀀 (اهْبِطْ
(همانا ما این چنین پاداش می دهیم نیکو کاران را)یعنی در مقابل نیکوکاري نوح،ما این چنین پاداش نیکو می دهیم که
است. « مقاتل » ستایش نیکوي او در میان جهانیان باقی بماند،و این سخن
برخی گفته اند مقصود این است که:ما مانند آن چه را که به نوح دادیم خواهیم داد به آن که با انجام اطاعتها و اجتناب از
گناهان نیکوکاري کند.
ادِنَا الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 إِنَّهُ مِنْ عِب
(همانا او از بندگان ایمان آورندة ماست) یعنی نوح.باید گفت این آیه شامل ستایش همۀ مؤمنان است که نوح از میان آنها
بیرون آمده است.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ
(سپس غرق کردیم دیگران را)یعنی آنان را که به نوح ایمان نیاوردند،مقصود این است که من خبر می دهم که غرق کردم
دیگران را.
ص : 6
نظم آیات:
علت در پیوست داستان نوح به داستان پیامبران پیشین این است که خداوند با این بیان خواسته که پیغمبر خود را در مقابل کفر
قومش تسلیت داده و متوجه گرداند که حال قومش با او مانند حال پیامبران گذشته با قوم خود می باشد و قوم او را از راهی
که پیشینیان رفته اند هشدار دهد تا به مانند آنان عقوبت نگردند.
ص : 7
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 83 تا 100
اشاره
اَللّ تُرِیدُونَ
􀀀
ذا تَعْبُدُونَ ( 85 ) أَ إِفْکاً آلِهَهً دُونَ هِ 􀀀 ا 􀀀 الَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ م 􀀀 جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ( 84 ) إِذْ ق 􀀀 راهِیمَ ( 83 ) إِذْ 􀀀 وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْ
ی آلِهَتِهِمْ 􀀀 راغَ إِل 􀀀 الَ إِنِّی سَ قِیمٌ ( 89 ) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ ( 90 ) فَ 􀀀 الَمِینَ ( 87 ) فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی اَلنُّجُومِ ( 88 ) فَق 􀀀 ما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ اَلْع 􀀀 86 ) فَ )
ا تَنْحِتُونَ 􀀀 الَ أَ تَعْبُدُونَ م 􀀀 راغَ عَلَیْهِمْ ضَ رْباً بِالْیَمِینِ ( 93 ) فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ ( 94 ) ق 􀀀 لا تَنْطِقُونَ ( 92 ) فَ 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀 لا تَأْکُلُونَ ( 91 ) م 􀀀 الَ أَ 􀀀فَق
الَ 􀀀 اهُمُ اَلْأَسْفَلِینَ ( 98 ) وَ ق 􀀀 ادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْن 􀀀 اناً فَأَلْقُوهُ فِی اَلْجَحِیمِ ( 97 ) فَأَر 􀀀 الُوا اِبْنُوا لَهُ بُنْی 􀀀 ا تَعْمَلُونَ ( 96 ) ق 􀀀 اَللّ خَلَقَکُمْ وَ م
􀀀
95 ) وَ هُ )
( اَلصّ ( 100
الِحِین 􀀀 ی رَبِّی سَیَهْدِینِ ( 99 ) رَبِّ هَبْ لِی مِنَ 􀀀 ذ إِل اهِب 􀀀 إِنِّی ص : 8
ترجمه:
و همانا از شیعیان اوست ابراهیم.هنگامی که آمد پروردگارش را با قلبی سالم.زمانی که گفت پدرش را و قومش را:چه چیز را
پرستش می کنید.آیا به دروغ خدایانی را به غیر از خداوند اراده کرده اید.پس چیست گمان شما به پروردگار جهانیان.پس
نگاه کرد نگرشی در ستاره ها.پس گفت همانا من بیمارم.پس روي برتافتند از او پشت کنندگان.پس میل کرد بخدایان ایشان
پس گفت آیا نمی خورید؟چه شده است شما را که سخن نمی گوئید.پس روي کرد بر آنها با زدن با دست راست.پس روي
نهادند به او می شتافتند.گفت آیا پرستش می کنید آنچه را که می تراشید.خداوند آفریده است شما را و آنچه می
سازید.گفتند بناء کنید براي او بنیانی را و بیفکنیدش در دوزخ.پس اراده کردند به او نیرنگی را پس قرار دادیم ایشان را پشت
شدگان.و گفت من رونده هستم بسوي پروردگارم بزودي رهبریم کند.پروردگار من ببخش براي من از شایستگان.
قرائت:
فقط،این کلمه(یزفون)را به ضم(یاء)و دیگران به فتح آن خوانده اند. « حمزه »
معنی کنیم چنین می شود که:(به سرعت حمل « حمزه » گفته می شود:(زفت الإبل تزف)یعنی سرعت کرد شتر،ولی اگر به قرائت
می کنند)و در این صورت مفعول این فعل محذوف خواهد بود.
گوید:(ازففت الإبل)یعنی حمل کردم آن را به این که سرعت کند،پس این کلمه به معنی سرعت سیر و مقاربت قدم « اصمعی »
است.
قائل شده که این کلمه مخفف(یزفون)است،چنان که لفظ(قرن)به « قطرب » برخی گفته اند:کلمۀ(یزفون)بدون تشدید است،و
معنی(اقررن) است در کلام خداوند که میگوید:(و قرن فی بیوتکن)
ص : 9
شرح لغات:
شیعه-این کلمه را به گروهی می گویند که از رهبري پیروي کنند،ولی در عرف مردم،شیعه عبارت است از کسانی که از(علی
علیه السلام)پیروي کرده و به طرفداري از آن حضرت با دشمنان او مبارزه کرده و پس از او از فرزندان او که جانشین آن
حضرت بوده اند پیروي کرده اند.
ع)نقل کرده که فرمود:تهنیت میگویم شما را به این نام!گفتم به کدام نام؟فرمود:به نام )« حضرت صادق » از « ابو بصیر »
شیعه!عرض کردم که مردم ما را به این نام عیب و سرزنش می کنند!فرمود آیا نشنیده اي سخن خداوند را
ع)که می فرماید: )« ابراهیم » دربارة
(ان من شیعته لابراهیم) و می فرماید:
و یاري خواست از موسی آن که از شیعیان او بود بر آن که از دشمنانش »، ( (و استغاثه الذي من شیعته علی الذي من عدوّه
.« بود-قصص- 15
راغ-کلمۀ(روغ)به معنی میل کردن است از جهتی به جهت دیگر،و گفته می شود(راغ-یروغ-روغا-روغانا)که به معنی
برگشت و انحراف است و(رواغ)حیله گر و منحرف را گویند.
گوید: « عدي بن زید »
هنگامی که نفع ندهد حیله گران و منحرفان-و نفع ندهد مگر درستکار » ( (حین لا ینفع الرواغ و لا ینفع الا المصادق التحریر
« زبردست
اعراب:
آلهه-این کلمه بدل از(افکا)بوده و(افکا)مفعول فعل(تریدون) است.
ما ظَنُّکُمْ 􀀀 فَ
-حرف(ما)مبتداء و کلمۀ(ظنکم)خبر آن است.
ضربا-این کلمه مصدر فعل محذوف است و تقدیر چنین است(یضربهم ضربا)و حرف(باء)در کلمۀ(بالیمین)متعلق به همین فعل
محذوف است.
یزفون-این کلمه حال است از کلمۀ(اقبلوا).
ص : 10
اللّ خَلَقَکُمْ
􀀀
وَ هُ
-این جمله نیز حال و محلا منصوب است از جملۀ(ا تعبدون) و تقدیر چنین است(أ تعبدون ما تنحتون مخلوقین) هَبْ لِی -
مفعول له این کلمه عبارت از کلمۀ محذوف(ولدا)می باشد.
« فرازي از سرگذشت ابراهیم »
تفسیر:
ع)متصل ساخته و فرمود: )« نوح » ع)را به سرگذشت )« ابراهیم » سپس خداوند داستان
راهِیمَ 􀀀 وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْ
است به این معنی که ابراهیم در توحید و عدل و « ابراهیم » حضرت « نوح » (و همانا از شیعیان اوست ابراهیم)یعنی یکی از شیعیان
است. « مجاهد » تبعیت از حق بر روش و سنت نوح می باشد و این سخن
ا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ) 􀀀 أَنّ حَمَلْن
􀀀
ص)ابراهیم بود،که خداوند می گوید: (وَ آیَهٌ لَهُمْ ا )« محمد » و برخی گفته اند:و از شیعیان
.« و آیتی است بر ایشان که سوار کردیم ذریت ایشان را در کشتی انباشته-یس- 41 »،
یعنی فرزندان آن را که پدر ایشان بود،پس در اینجا اهل کشتی را که از نظر زمان جلوتر بوده اند در ردیف ذریه و فرزندان
بوده ولی در ردیف شیعیان او قرار گرفته « محمد » ایشان قرار داده است، پس در آیۀ مورد بحث نیز اگر چه ابراهیم جلوتر از
است. « فراء » است و این سخن
جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ 􀀀 إِذْ
(زمانی که آمد پروردگارش را با قلبی سالم)یعنی آمد بسوي پروردگارش زمانی که خدا را تصدیق کرده و ایمان آورده بود
به خدا با دلی که از شرك خدا خالص بوده و از معاصی و نیرنگ و تزویر دوري می کرد و بدین روش زندگی کرده و جان
سپرد.
ع)فرمود:منظور از قلب سلیم دلی است که به غیر از خداوند به هیچ چیزي نپیوندد. )« امام صادق »
ص : 11
الَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ 􀀀 إِذْ ق
(هنگامی که گفت بر پدر و قوم خود)زمانی که دید ایشان بتها را می پرستند،به صورت انکار و سرزنش از کردار آنان گفت:
ذا تَعْبُدُونَ (چه چیزي را پرستش می کنید؟) أَ إِفْکاً آلِهَهً (آیا به دروغ خدایانی را) بدترین و زشتترین صورت دروغ 􀀀 ا 􀀀م
را(افک)می گویند،و اصل لغت(افک) به معنی برگرداندن چیزي از جهت و صورت خود می باشد و چون دروغ وارونه کردن
یک حقیقت است به آن(افک)گفته می شود.در اینجا باید تذکر داد این که ابراهیم از بتها به عنوان خدایان تعبیر می کند به
جهت اعتقاد و گمان فاسد مشرکان می باشد که بتها خدا بوده و سزاوار پرستش هستند،سپس ابراهیم با نکوهش شدید می
گوید:
اللّ تُرِیدُونَ
􀀀
دُونَ هِ
(غیر از خداوند را اراده کرده اید)یعنی آیا عبادت خدایان خود را بدون عبادت خداوند رحمن اراده کرده اید،پس در اینجا
مضاف که (عبادت)باشد حذف شده و مضاف الیه جاي آن را گرفته است زیرا اراده بر چیزي که حدوث و پدیداریش درست
نباشد تعلق نمی گیرد و اجسام هم از آنهایی است که درست نیست مراد واقع شوند.
الَمِینَ 􀀀 ما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْع 􀀀 فَ
(پس چیست گمان شما به آفریدگار جهانیان) چه چیز نسبت به شما انجام دهد با این که غیر از او را عبادت می کنید.
برخی گفته اند:چگونه گمان می کنید دربارة خدایی که روزیش را میخورید و غیر از او را عبادت می کنید؟.
و گفته اند منظور این است:چه گمان دارید دربارة پروردگارتان.به چه صفتی و از چه جنسی از اجناس است که او را به این
بتها تشبیه می کنید و در این آیه اشاره است بر این که به هیچ چیزي شبیه نیست.
الَ إِنِّی سَقِیمٌ 􀀀 فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ فَق
(پس نگاه کرد نگرشی در ستارگان پس گفت همانا من بیمارم)دربارة این آیه سخنان مختلفی گفته شده که اینک توجه
کنید:
ص : 12
-1 حضرت ابراهیم به ستارگان نگاه کرد و دلیل آورد که وقت بیماري تب او فرا رسیده که در زمان معینی عادت داشت و
گفت من بیمارم،یعنی وقت مرض و نوبت بیماري فرا رسیده است.گویا که فرمود:من بزودي بناچار بیمار خواهم شد و وقت
آن فرا رسیده است که تب عارضم شود.پس گاهی کسی را که مشرف و روي آورنده بر چیزي باشد می گویند داخل در آن
.« همانا تو مرده اي و ایشان مردگانند-زمر- 30 »، ( شده است،چنان که خداوند می گوید: (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ
پس نگاه ابراهیم به ستارگان مانند نگاه منجمان که براي بدست آوردن حکمی که روي یقین است نمی باشد،چنان که شاعر
می گوید:
(اسهري ما سهرت ام حکیم
و اقعدي مره لذلک و قومی)
(و افتحی الباب و انظري فی النجوم
کم علینا من قطع لیل بهیم
و بگشا در بر او بنگر در ستارگان-چه قدر از پاره » « سهر کن اي مادر حکیم که سهر نکردي-و بنشین بدین خاطر و برخیز »
-2 حضرت ابراهیم مانند نظر بت پرستان به ستارگان نگاه کرد تا آنها گمان کنند که گفتار « هاي شب تاریک باقی مانده است
او مانند گفتار ایشان خواهد بود،پس در این هنگام گفت من بیمارم،پس بت پرستان به گمان اینکه طالع او دلالت به بیماریش
می کند او را رها ساختند.
و شاید هم خداوند با وحی خود ابراهیم را آگاه گردانید که او را در آیندة نزدیک بیمار خواهد شد و نشانۀ این کار را به
طلوع کردن ستاره اي و یا پیوستن ستاره اي به ستارة دیگر قرار داد،و چون ابراهیم این علامت را مشاهده کرد براي تصدیق
آنچه که خدا خبر داده بود گفت من بیمارم.
-3 ابراهیم با نظر تفکر در ستاره ها نگاه کرده و از این راه استدلال کرد که این ستارگان نه خدا بوده و نه قدیم هستند بلکه
حادث می باشند چنان که خداوند از قول ابراهیم در سورة آل عمران بیان کرده است و ابراهیم با این
ص : 13
گفتارش(من بیمارم)اشاره کرد که در مهلت نظر بوده و داراي یقین در امر و سلامت از علم نمی باشد چه اینکه گاهی به
گمان و شک،مرض و به علم و دانش، شفاء و سلامت گفته می شود.
و این مرض از ابراهیم هنگامی برطرف شد که شک و تردیدش از میان رفت و به کمال معرفت رسید.
است ولی باید گفت که گفتار ضعیف است زیرا سیاق و روش آیه از این تفسیر منع می کند زیرا « ابو مسلم » این طرز تفسیر از
از جملۀ(اذ جاء ربه بقلب سلیم)تا به اینجا نشان می دهد که ابراهیم در زمان مهلت نظر نبوده بلکه داراي معرفت خالص و یقین
و بصیرت بوده است.
-4 حضرت ابراهیم گفت قلب من و فکر من پریشان و غمگین است از این قوم من که این همه در عبادت بتها پافشاري می
کنند در حالی که نه می شنوند و نه می بینند،بنا بر این تفکر ابراهیم دربارة ستارگان به این جهت بوده که آنها حادث و
مخلوق و تدبیر شدة دست دیگري هستند و در شگفت بود که چگونه خردمندان از این حقیقت غافل شده و آنها را عبادت
می کنند.
علیهما السلام)نقل کرده که فرمودند:سوگند به خداوند که ابراهیم دروغ نگفت و بیمار هم نبود. )« صادق » و« باقر » از امام « عیاشی »
ممکن است این روایت را که نفی کذب و بیماري را از ابراهیم می کند به یکی از وجوه گذشته حمل کرد،و ممکن است
بگوئیم که این گفتار بر وجه تعریض می باشد به این معنی:هر که بر او مرگ حتمی باشد مسلما او مریض و سقیم است و اگر
چه در حال حاضر داراي مرض و بیماري نباشد.
و نیز روایت شده که ابراهیم(ع)در سه مورد دروغ گفت اول در این که گفت:من بیمارم،دوم اینکه گفت:شکستن بتهاي دیگر
خواهر من است با اینکه همسر او بوده است ولی این روایت را نیز « ساره »: بدست بت بزرگ انجام شده است و سوم اینکه گفت
ممکن است حمل به(معاریض)یعنی به گفتن سخنی و
ص : 14
اراده کردن مقصود دیگري حمل کرد به این که:من بیمار خواهم شد،شما که بت بزرگ را عبادت می کنید هیچ کاري از
خواهر دینی من است. « ساره »: دست او بر نمی آید
و در خبر وارد شده که(معاریض)چارة خلاص شدن از دروغ است.
معاریض عبارت است از این که کسی چیزي را ذکر کند و غیر او را قصد کند و از گفتارش غیر مقصود او فهمیده شود،و این
دروغ نیست،بدیهی است که دروغ بذاته زشت و ناپسند است و مخصوصا بر پیامبران به هیچ گونه روا و سزاوار نمیباشد چه
اعتماد را از میان می برد و پیامبران و برگزیدگان الهی منزّه و دور از این مرحله هستند.
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ
(پس روي برتافتند از او پشت کنندگان)این جمله خبر از قوم ابراهیم است که چون شنیدند که ابراهیم بیمار است او را ترك
ی آلِهَتِهِمْ (پس روي کردند بسوي خدایانشان)یعنی 􀀀 راغَ إِل 􀀀 گفته و از او اعراض کرده و بسوي اجراي برنامۀ عید خود رفتند فَ
لا تَأْکُلُونَ (پس گفت آیا نمی خورید؟)خطاب ابراهیم نسبت به بتها 􀀀 الَ أَ 􀀀 میل کرد بسوي بتها که آنها را خدا می خواندند فَق
اگر چه آنها جماد بودند به خاطر نکوهش پرستندگان آنها بوده تا آنها متنبه و آگاه شوند آن که سخن نمی گوید و پاسخ
نمی دهد چگونه سزاوار است که عبادت گردد و آنان براي بتهاي خود غذا تهیه کرده و در نزد آنها می گذاشتند تا بدین
وسیله تبرك جسته و تقرب و نزدیکی به آنها پیدا کنند و لذا ابراهیم پس از گفتن اینکه چرا نمی خورید و نشنیدن پاسخ،می
گوید:
لا تَنْطِقُونَ 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀م
(چیست شما را که سخن نمی گوئید)و در این سخن سرزنش بیشتري براي عبادت کنندگان بتها به کار رفته که گویا ایشان
حاضر بودند یعنی چه شده است که جواب نمی دهید.و در این سخن اشاره است که بتها جماد بوده،نه می خورند و نه سخن
می گویند بلکه آنها بی ارزشترین اشیاء می باشند.
ص : 15
راغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ 􀀀فَ
(پس روي کرد به آنها با زدن راست)یعنی به بتها نزدیک شده و با دست راست آنها را زده و می شکافد،زیرا دست راست
گفته است و گفته شده که مراد از (یمین-راست)قدرت و قوت است چنان که شاعر می « ربیع بن انس » قوي تر است،که این را
گوید:
(اذا ما رایه رفعت لمجد
تلقاها عرابه بالیمین)
.« با قدرت و قوت خود « عرابه » زمانی که پرچمی نباشد که براي شکوه باهتزاز در آید-در می یابد آن را »
می باشد. « سدي » بوده و گفتار « فراء » این سخن از
و برخی گفته اند مقصود این است که:من طبق سوگندي(یمین)که خورده ام و گفته ام سوگند به خداوند بتهاي شما را نیرنگ
می کنم،اکنون آنها را می زنم.
فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ
(پس روي کردند به او شتاب می کردند)،یعنی پس از پایان برنامه هاي جشن خود بسرعت بسوي ابراهیم آمدند،و این گفتار
است. « ابن زید » و« حسن »
در « مجاهد » و برخی گفته اند:(یزفون)می شتافتند مانند حرکت شتر مرغ،و آن حالتی است میان دویدن و راه رفتن معمولی،از
این آیه اشاره است که مردم از کار ابراهیم نسبت به بتها اطلاع پیدا کرده و به قصد ابراهیم بسراغ او شتافتند و او را بسوي
بتخانه بردند و بر او گفتند:آیا تو به خدایان ما چنین کردي،ابراهیم به طرز استدلال جواب داد:
ا تَنْحِتُونَ 􀀀 الَ أَ تَعْبُدُونَ م 􀀀ق
(گفت آیا می پرستید آنچه را که می تراشید)این جمله استفهام است که به معنی انکار و نکوهش می باشد،یعنی چگونه انسان
عبادت کند چیزي را که خود،آن را به دست خود تراشیده و ساخته است،چه آنان بتها را با دست خود تراشیده و می ساختند.
ا تَعْمَلُونَ 􀀀 اللّ خَلَقَکُمْ وَ م
􀀀
وَ هُ
(خدا آفریده است شما و آنچه را که می سازید)
ص : 16
یعنی خداوند خلق کرده است آنچه را که در بتها می سازید پس چگونه عبادت خداوند را رها کرده و به ساخته هاي خود
عبادت می کنید و این طرز سخن از این باب است که گفته می شود:فلانی حصیر می سازد و یا این درب از عمل فلان نجار
است.
گفته:مقصود این است که:اصل سنگی را که از آن بت درست می کنید خداوند آفریده است و این جمله بمنزلۀ این « حسن »
بیافکن عصاي خود را » ( ا یَأْفِکُونَ 􀀀 ذا هِیَ تَلْقَفُ م 􀀀 صاكَ فَإِ 􀀀 و (أَلْقِ عَ ،« فرو برد آنچه ساختند-طه- 69 » ( ا صَنَعُوا 􀀀 سخن است (تَلْقَفْ م
پس در این موارد منظور آن چیز ساخته شده و تراشیده ،« پس ناگهان فرو برد آنچه را که به دروغ ساخته اند- اعراف- 117
شده است نه صفت تراشیدن و ساختن که اینها را بگوئیم خداوند آفریده است پس براي اهل جبر در این موارد دلیلی نیست
که بگویند افعال بندگان نیز مخلوق خداوند است زیرا معلوم است که بت پرستان صفت تراشیدن را عبادت نمی کنند بلکه
تراشیدن،فعل آنان بوده و ایشان بتهایی را که اجسام بدون اعراض و اوصاف است عبادت می کنند.
پس این سخن(آنچه می تراشید)در حقیقت عبارت است از آن چه انجام می دهند،پس مبنی آیه بر نکوهش کافران و سرزنش
از کردار بد آنان می باشد،پس اگر مقصود این باشد که(خداوند خلق کرده شما و عبادت شما را) در این صورت آیۀ قبل از
این که نکوهش ایشان باشد بهانه خواهد بود و بر آنان است که در این صورت بگویند:اي ابراهیم چرا ما را سرزنش بر عبادت
بتها می کنی در حالی که خداوند انجام دهندة این کار است،پس حجت به نفع آنان می شد نه بر ضرر آنان.
علاوه بر همۀ اینها به جبریه لازم است گفت،اگر عمل تراشیدن از خداوند باشد چرا پس به لفظ(تعملون)به مردم بت پرست
نسبت داده میشود و اگر کار خداوند باشد تناقض لازم خواهد داشت.
ص : 17
اناً 􀀀 الُوا ابْنُوا لَهُ بُنْی 􀀀ق
گوید:دیواري را از سنگ بطول سی ذراع و به عرض بیست ذراع ساخته و آن را « ابن عباس » ( (گفتند بنا کنید براي او بنیانی را
از آتش پر کردند و این است که خداوند می گوید:
فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ
(پس افکندند او را در آتش)زجاج گوید:هر آتشی که به روي هم انباشته شود آن را(جحیم)گویند،و گفته اند مراد از(جحیم)
آتش بزرگ می باشد.
ادُوا بِهِ کَیْداً 􀀀 فَأَر
(پس اراده کردند به او نیرنگی را)یعنی حیله و تدبیر به کار بردند تا ابراهیم را در آتش بسوزانند و نابود کنند.
اهُمُ الْأَسْفَلِینَ 􀀀 فَجَعَلْن
(پس قرار دادیم ایشان را پست ترین)به این که ایشان را هلاك کرده و ابراهیم را به سلامت نجات داده و نیرنگ آنان را از او
باز گردانیدیم.
و گفته اند مقصود این است که ایشان بر ابراهیم اشراف پیدا کرده و چون نگریستند،او را سالم یافتند و بر ایشان محقق شد که
حیلۀ آنان در ابراهیم اثر نگذارده و دانستند که مغلوب شده اند.
الَ 􀀀 وَ ق
ی رَبِّی (همانا من رونده هستم بسوي پروردگارم). 􀀀 ذاهِبٌ إِل 􀀀 (و گفت)ابراهیم إِنِّی
گوید:من مهاجر هستم بسوي پروردگارم که از دیار کافران هجرت کرده و به سرزمینی که خدایم امر کرده میروم « ابن عباس »
است. « سرزمین مقدس » و آن
گفته است:من با کردار و نیت خود بسوي خوشنودي پروردگارم می روم. « قتاده »
سَیَهْدِینِ
(بزودي هدایتم کند)یعنی خدایم مرا هدایت کند از این- پس به مکانی که رفتن به آنجا را امر کرده است.
« ساره » و« لوط » قتاده گوید:ابراهیم اول کسی بود که هجرت کرده و
ص : 18
برد. « شام » را به همراه خود به
این جمله را(خدایم به زودي هدایتم کند)ابراهیم براي ترغیب همراهان و نکوهش قوم خود گفته است.
رسید از خداوند براي خود فرزندي مسئلت داشته و گفت: « سرزمین مقدس » چون به « ابراهیم »
الصّ
الِحِین 􀀀 رَبِّ هَبْ لِی مِنَ (پروردگارم ببخش براي من از شایستگان) یعنی از شایستگان فرزند صالحی مرا عنایت کن،پس در اینجا به خاطر دلالت
کلام،لفظ(ولد-فرزند)حذف شده است .
ص : 19
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 101 تا 113
اشاره
ا􀀀 ا أَبَتِ اِفْعَلْ م 􀀀 الَ ی 􀀀 ي ق 􀀀 ذا تَر 􀀀 ا 􀀀 امِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ م 􀀀 ي فِی اَلْمَن 􀀀 ا بُنَیَّ إِنِّی أَر 􀀀 الَ ی 􀀀 فَلَمّ بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْیَ ق
ا 􀀀 ح ( 101 ) بِغُلا لَِیمٍ مٍ􀀀 فَب شََّرْناهُ􀀀
إِنّ
􀀀
ا ا 􀀀 راهِیمُ ( 104 ) قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْی 􀀀 ا إِبْ 􀀀 اهُ أَنْ ی 􀀀 ادَیْن 􀀀 ما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ ( 103 ) وَ ن 􀀀 فَلَمّ أَسْلَ
ا􀀀 اَلصّ ( 102 )
ابِرِین 􀀀 اَللّ مِنَ 􀀀
شاءَ هُ 􀀀 تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ
( ا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ ( 108 􀀀 اهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ( 107 ) وَ تَرَکْن 􀀀 لاءُ اَلْمُبِینُ ( 106 ) وَ فَدَیْن 􀀀 ذا لَهُوَ اَلْبَ 􀀀􀀀 ذلِکَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 105 ) إِنَّ ه 􀀀 کَ
اَلصّ
الِحِین 􀀀 حاقَ نَبِیا مِنَ 􀀀 اهُ بِإِسْ 􀀀 ادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ ( 111 ) وَ بَشَّرْن 􀀀 کَذ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 110 ) إِنَّهُ مِنْ عِب لِکَ􀀀 إِب ( 109 ) راهِیمَ 􀀀 ی ْ 􀀀 سَلا عَل م􀀀 ٌ
( ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ ( 113 􀀀 ما مُحْسِنٌ وَ 􀀀 حاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ 􀀀 ی إِسْ 􀀀 ا عَلَیْهِ وَ عَل 􀀀 ارَکْن 􀀀 112 ) وَ ب )
ص : 20
ترجمه:
پس نویدش دادیم به پسري بردبار.پس چون رسید با او سعی را،گفت اي پسرك من،همانا دیدم در خواب که تو را ذبح می
کنم،پس بنگر تا چه می بینی،گفت اي پدر بکن آن چه را فرمان شده اي بزودي بیابی مرا اگر خدا بخواهد از شکیبایان.پس
هنگامی که تسلیم شدند و افکندش به پیشانی.و خواندیمش اي ابراهیم.همانا راست آوردي خواب را ما این چنین پاداش دهیم
نیکوکاران را:همانا این است همان آزمایش آشکار.و فدیه دادیمش به ذبحی بزرگ.و باز گذاردیم بر او در آیندگان.سلام بر
ابراهیم.بدینسان جزا دهیم نیکوکاران را.همانا اوست از بندگان ایمان آورندة ما.و مژده دادیمش به اسحاق پیامبري از
شایستگان.و مبارك گردانیدیم بر او و بر اسحاق و از دودمان آن دو است نیکوکار و ستمگر آشکار بر خود.
قرائت:
ما ذا تري-کلمۀ(تري)به سه گونه قرائت شده:
است،بنا بر این قرائت دو کلمۀ(ما-ذا)بمنزلۀ اسم واحد و محلا « عاصم » اول-با ضمّ(تا)و کسر(راء)و این قرائت اهل کوفه غیر از
منصوب و مفعول(تري)می باشد،و ممکن است کلمۀ(ما)مبتداء و(ذا)به معنی (الذي)بوده و محذوف(صله)به آن باز می گردد
و در این صورت فعل (تري)منقول از(رأي زید الامر)می باشد و مانند فعل(اعطیت)جایز است که به یک مفعول اقتصار کرد.
گوید:آن که(ما ذا تري)به ضم(تا)و کسر(یاء)قرائت کرده مقصودش چنین است:(بنگر چه چیز بر تو القاء شده و در « ابن جنّی »
گوید:در این قرائت مفعول کلمۀ(تري) یکی از دو چیز است یا(ما ذا)می باشد « ابو علی ».( خاطرت قرار می گیرد) دوم-با فتح(تا
که در این صورت این دو کلمۀ(ما)
ص : 21
و(ذا)به منزلۀ اسم واحد است،و یا(ذا)به منزلۀ(الذي)و مفعول کلمۀ (تري)،(ها)محذوف از(صله)می باشد و در این
صورت(تري)به معنی رأي و نظر بوده نه این که به معنی ادراك محسوس باشد چنان که گفته می شود (فلانی به نظر و
رأي می دهد).و چون(ذا)به معنی(الذي) باشد مقصود چنین می شود(چه چیز را رأي می دهی)،پس(ما)در « ابو حنیفه » رأي
محل مبتداء و(الذي)در محل خبر و معنی این چنین است(چه نظر می گیري در بارة آن چه که به تو گفتم آیا تسلیم شده و
قبول می کنی و یا راه دیگري را انتخاب می کنی).
اسلما-یعنی تفویض و واگذار نموده و اطاعت کردند.ولی اگر کلمۀ فوق را به صورت(سلّما)با تشدید و بدون الف بخوانیم
این کلمه از(تسلیم)بوده مقصود این است که آنان خویشتن را تسلیم امر پروردگار کردند و مخالفت او را ننمودند به این
آمادة صبر شد. « اسماعیل » آمادة ذبح و « ابراهیم » که
شرح لغات:
تل-این کلمه به معنی(افکندن به زمین است)و(تل)از خاك نیز از این باب بوده و جمع آن(تلول)است و(تلیل)به
معنی(گردن)است زیرا به زمین افکنده می شود.
جبین-این کلمه به دو طرف پیشانی اطلاق می شود،پس در هر صورتی دو(جبین)وجود دارد.
ذبح-این کلمه به کسر(ذال)به معنی آماده شده براي ذبح را گویند.
و به فتح(ذال)مصدر می باشد
اعراب:
لمّا-در جواب(لمّا)اختلاف است برخی گفته اند جواب آن عبارت است از(فازا و ظفرا بما ارادا)که تقدیر چنین می شود(فلما
اسلما و تله للجبین و نادیناه فازا و ظفرا بما ارادا)و برخی گفته که جواب(لمّا)لفظ(نادیناه)بوده
ص : 22
« ذبح عظیم » و(واو)زائد است نبیّا-این کلمه از(بشرناه)حال بوده و ذو الحال آن(اسحاق)است
تفسیر:
اشاره
و اکنون خداوند خبر می دهد که دعاي ابراهیم را دربارة مسئلت فرزند اجابت کرده و می فرماید:
لامٍ حَلِیمٍ 􀀀 اهُ بِغُ 􀀀 فَبَشَّرْن
(پس نویدش دادیم به پسري حلیم)یعنی به پسري که وقور و وزین است.
گوید:نشنیده ام خداوند ببخشد به بندگانش چیزي را که بهتر از حلم باشد و حلیم آن است که دربارة چیزي پیش از « حسن »
رسیدن وقت آن شتاب نکند اگر چه به آن قدرت داشته باشد.
و گفته شده است:حلیم آن را گویند که در عقوبت و مجازات عجله نکند.
گوید:کلمۀ بشارت دلالت می کند که فرزند ابراهیم باقی مانده و بزرگ خواهد شد و میان مردم به حلم معروف « زجاج »
خواهد گشت.
سپس خداوند خبر می دهد که پسري را که بر او بشارت داده فرزند او بوده و رشد کرده و می فرماید:
فَلَمّ بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ
ا􀀀
مقصود این .« مجاهد » (پس هنگامی که رسید با او به سعی)یعنی چون جوان شد و کوشش او چون کوشش ابراهیم شد.از
است:رسید به آن حدي که بر خود تصرف یافته و همراه پدر رفته و او را در کار- هایش یاري می کرد که گفته اند به سن
سیزده سالگی رسیده بود.
گفته اند:مراد از(سعی)عمل و عبادت براي خداوند است. « کلبی » و« حسن » و« مقاتل »
ي􀀀 ذا تَر 􀀀 ا 􀀀 امِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ م 􀀀 ي فِی الْمَن 􀀀 ا بُنَیَّ إِنِّی أَر 􀀀 الَ ی 􀀀ق
(گفت اي
ص : 23
پسرك من،همانا می بینم در خواب که تو را ذبح می کنم پس بنگر تا چه میبینی) رأي:کلمۀ(رأي)به پنج گونه معنی شده
است:
اول-دید دوم-دانست،چون(رأیت زیدا عالما-دانستم که زید عالم است) سوم-گمان کرد،چون قول خداوند (إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ
.« همانا ایشان گمان کنندش که دور است-معارج- 6 » ( بَعِیداً
چهارم-اعتقاد داشت.
پنجم-رأي و نظر باید گفت منظور از(رأیت فی المنام)به معنی(دیدم در خواب)است، پس معنی آیه این است که ابراهیم
گفت:بصیرت کرده و دیدم در خواب رؤیایی را که تأویلش دستور به ذبح تو می باشد پس بنگر چه می بینی و چه نظر داري؟
پر روشن است که کلمۀ(تري)در اینجا به معنی(تبصر)نیست که به معنی بصیرت و دیدن باشد زیرا به جایی اشاره نشده که
مورد دیدن باشد و نیز جایز نیست که این کلمه به معنی(دانستن،گمان کردن و اعتقاد داشتن)باشد زیرا این کلمات همواره به
دو مفعول متعدي می شوند و در اینجا فقط یک مفعول است علاوه بر این که این معانی با مراد آیه سازش ندارد،پس در اینجا
تنها معنایی که باقی می ماند عبارت از(رأي)و نظر می باشد.
«! خواب پیامبران حجت است »
-1 بهتر است که بگوئیم این فرمان به صورت(وحی)در بیداري به ابراهیم دستور داده شده و سپس در خواب به آن تعبد و
تأکید گردیده است چه این که خوابهاي پیامبران حتما درست می باشد و اگر در بیداري امر نشده بود جایز نبود که عمل کند
بر طبق آنچه در خواب دیده است.
گوید:خواب دیدنهاي « ابن عباس » از قول « سعید بن جبیر »-2
ص : 24
پیامبران مانند وحی است.
گوید:خواب دیدن پیامبران در صورتی حق است که ببینند کاري را انجام می دهند. « قتاده »-3
گوید:خواب دیدن پیامبران با این که همه اش درست است بر دو گونه می باشد: « ابو مسلم »-4
ا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ 􀀀 اللّ رَسُولَهُ الرُّؤْی
􀀀
اول-این که آن چه در خواب دیده در ظاهر انجام پذیرد،چون قول خداوند: (لَقَدْ صَ دَقَ هُ
به تحقیق راست آورد خداوند به رسول خود خواب را به حق،هر آینه داخل شوید به مسجد الحرام-فتح- » ( رامَ 􀀀 الْمَسْجِدَ الْحَ
.«27
دوم-این که خواب دیدن عبارت از خلاف ظاهر باشد از آن چه در خواب دیده شده است و این مانند خواب دیدن
است که یازده ستاره و خورشید و ماه را در خواب دیدم که بر او سجده می کنند،و خواب- دیدن حضرت « یوسف » حضرت
ابراهیم نیز از این باب است ولی ابراهیم ایمن نبود از این که آن چه در خواب دیده عمل به آن لازم باشد و چاره اي جز آن
نداشته باشد، پس چون تسلیم خداوند شدند پروردگارش او را متوجه گردانید که خواب خود را راست آورده به آن چه که
انجام داده است و فدیه داده شده به جاي ذبح فرزندش به ذبح دیگر.
ا تُؤْمَرُ 􀀀 ا أَبَتِ افْعَلْ م 􀀀 الَ ی 􀀀ق
الصّ (بزودي می یابی مرا اگر خدا بخواهد از
ابِرِین 􀀀 اللّ مِنَ 􀀀
شاءَ هُ 􀀀 (گفت اي پدر بکن آن چه امر شده اي) سَتَجِدُنِی إِنْ
شکیبایان)یعنی به زودي به مشیت و حسن توفیق خداوند مرا در مقابل خود خواهی دید که در اطاعت خداوند بر شدائد صبر
کرده و تسلیم امر او (خدا)شده ام.
ما􀀀 فَلَمّ أَسْلَ
ا􀀀
(پس تا تسلیم شدند)یعنی چون تسلیم امر خدا و راضی به آن شدند و خدا را اطاعت کردند.
ص : 25
برخی گفته اند:چون پدر،فرزند خود را و فرزند،جان خود را تسلیم خداوند کرد.
وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ
است. « حسن » (و به زمین افکندش به پیشانی)یعنی خوابانیدش به پیشانی،و این سخن
گوید:پیشانی او را بر زمین قرار داد تا صورت او را ندیده و دستخوش رقت و مهر پدري نگردد. « ابن عباس »
بر پدر خود گفت:در حالی که سجده میکنم مرا ذبح کن و به چهره ام ننگر تا رحم کرده و مرا « اسماعیل » روایت شده که
نکشی.
راهِیمُ 􀀀 ا إِبْ 􀀀 اهُ أَنْ ی 􀀀 ادَیْن 􀀀 وَ ن
(و خواندیم او را که اي ابراهیم)یعنی او را بدین صورت خواندیم.
ا􀀀 قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْی
ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
(به حقیقت راست آوردي خواب را)یعنی انجام دادي آن چه که در خواب به تو فرمان دادیم ا
(همانا ما بدینسان پاداش دهیم نیکوکاران را)یعنی ما پاداش دهیم آنان را که با تسلیم و فرمانبري از امر خداوند مانند.
ابراهیم و اسماعیل،نیکوکاري کردند به مانند پاداشی که به آن دو دادیم که در مقابل امر به ذبح عفو و بخشش کردیم ایشان
را.
لاءُ الْمُبِینُ 􀀀 ذا لَهُوَ الْبَ 􀀀􀀀 إِنَّ ه
(همانا این است آن آزمایش آشکار)یعنی این همان امتحان و آزمایش آشکار و شدید است.
و یا:این همان نعمت آشکار است،و این که به نعمت(بلاء)گفته شده چون انگیزه اي که انسان را به نعمت می رساند عبارت
از(بلاء)می باشد، چنان که به اسباب موت،لفظ موت به کار می رود زیرا که آنها مؤدي به موت می شوند.
« ذبح و ذبیح »
دربارة ذبیح یعنی آن که می بایست ذبح شود دانشمندان دو گونه
ص : 26
سخن گفته اند:
بوده است.و این سخن از:علی علیه السلام،ابن مسعود،قتاده،سعید بن « اسحاق » -1 ذبیح حضرت
جبیر،مسروق،عکرمه،عطاء،زهري، سدي،و جبائی نقل شده است.
بوده است و این سخن از:ابن عباس، ابن عمر،سعید بن مسیب،حسن،شعبی،مجاهد،ربیع بن « اسماعیل » -2 ذبیح حضرت
انس،کلبی و محمد بن کعب قرظی نقل شده است.
هر دو این سخن را اصحاب ما از امامان معصوم ما علیهم السلام نقل کرده اند،ولی قول آشکارتر در روایات این است که ذبیح
حاقَ نَبِیا مِنَ 􀀀 اهُ بِإِسْ 􀀀 حضرت اسماعیل بوده است و این نظر را قول خداوند تأیید می کند که پس از ذکر ذبح می فرماید: (وَ بَشَّرْن
الصّ و بشارت دادیم او را به اسحاق پیامبري از شایستگان)ممکن است که گفته شود که این بشارت براي نبوت است نه
الِحِین 􀀀 َ
براي تولد که تولد دوم باشد،در جواب می گوئیم این سخن خلاف ظاهر است،زیرا خداوند در جاي دیگري می گوید:
حاقَ یَعْقُوبَ) . 􀀀 اءِ إِسْ 􀀀 حاقَ وَ مِنْ وَر 􀀀 ا بِإِسْ 􀀀 اه􀀀 (فَبَشَّرْن
.« و بشارت دادیم او را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب-هود- 71 »
پس در اینجا خداوند بشارت به اسحاق داده و این که براي او فرزندي به نام یعقوب زاده خواهد شد.پس چگونه درست است
که از یک طرف به ذبح اسحاق امر کرده و از طرف دیگر به فرزند او بشارت دهد؟!.
به روایت صحیح از پیغمبر نقل شده که فرمود:من فرزند دوم ذبیح هستم.
عبد » خلافی نیست که آن حضرت از نسل اسماعیل که ذبیح اول است بوده و ذبیح دوم پدر آن حضرت است که
بر این مطلب « انجیل » و« تورات » می باشد این است که اهل کتاب « اسحاق » باشد.دلیل آن که می گوید مراد از ذبیح حضرت « اللّ
􀀀
ه
اجماع کرده اند ولی باید گفت:این اجماع حجت نبوده و سخن آنان مورد قبول نیست.
ص : 27
خلیفۀ اموي بودم،وي از من « عمر بن عبد العزیز » روایت کرده که گفت،من نزد « محمد بن کعب قرظی » از « محمد بن اسحاق »
حاقَ نَبِیا مِنَ 􀀀 اهُ بِإِسْ 􀀀 دربارة(ذبیح)پرسش کرد!گفتم آن،حضرت اسماعیل بوده است و استدلالت کردم به این آیه (وَ بَشَّرْن
نزدیک مرد یهود فرستاد و همین باعث شد که او اسلام آورده و اسلامش نیکو « شام » الصّ ) پس این سخن را خلیفه به
الِحِین 􀀀 َ
از آن مرد راجع به ذبح سؤال کرد و وي « عمر بن عبد العزیز » گردید، ولی مردم گمان می کردند که او یهودي است تا این که
آن را حضرت اسماعیل دانست سپس گفت:سوگند به خداوند اي امیر المؤمنین و خلیفۀ مسلمین!که مردم یهود می- دانند که
ذبیح اسماعیل بوده است ولی به شما مردم عرب رشک می برند که پدر شما آن باشد که مسئلۀ ذبح راجع به او باشد و لذا می
گویند این امر دربارة پدر ما اسحاق بوده است.
دربارة ذبیح سؤال کردم که اسماعیل بوده یا اسحاق؟وي در پاسخ گفت:اي « ابو عمرو بن العلاء » گوید:از « اصمعی »
اصمعی!عقلت کجا رفته، مسلما اسماعیل در مکه بوده و خانۀ کعبه و قربانگاه را بنا کرد.
« استدلال به نسخ »
کسی که به جواز نسخ قبل از وقت انجام آن،قائل شده استدلال کرده که خداوند امر به ذبح کرده و پیش از فرا رسیدن
آن،این امر را نسخ کرده است از این استدلال به چند گونه جواب گفته شده است:
اول-خداوند به ذبحی که بریدن رگهاي گردن باشد امر نکرده بود بلکه به مقدمات ذبح که عبارت از خواباندن و کشیدن
چاقو باشد،امر کرده بود و عرب گاهی چیزي را به عنوان مقدمات آن نام می برند،و لذا خداوند میگوید:
(راست آوردي خواب دیدن خود را)پس اگر منظور از امر ذبح بود لازم بود که خداوند بگوید:برخی از رؤیاي خود را راست
گرداندي،ولی(فدیه)در
ص : 28
مقابل ذبح نیست بلکه در مقابل امر به ذبح است و نیز جایز است که(فدیه)در مقابل مقدمات ذبح باشد زیرا که(فدیه)واجب
نیست که از جنس(مفدي) باشد،لذا گاهی تراشیدن موي سر بجاي ریختن خون ذبیحه فدیه می شود و یا به جاي پوشیدن
لباس دوخته شده و مقاربت کردن انجام می گردد.
دوم-این که امر بصورت ذبح شده بود و ابراهیم این کار را انجام داد چه این که رگهاي گردن فرزند خود را برید ولی هر
چند که می برید دو مرتبه به جاي خود برگشته و می چسبید،اگر اشکال شود که مراد از ذبح قطع مکان مخصوص است که
موجب مرگ شود در جواب گوئیم این موضوع غیر مسلم است زیرا که گفته می شود فلانی حیوان را ذبح کرد ولی آن
حیوان نمرد،ولی اگر قبول کنیم که ذبح بمعنی ذبح کامل و موجب مرگ باشد لفظ ذبح را به معنی مجازي حمل میکنیم چه
این که در این امر دلیل داریم.
سوم-این که خداوند به ذبح امر کرده بود ولی در گردن اسماعیل مسی قرار داده بود که هر چند ابراهیم کارد را می کشید
مؤثر واقع نمی گشت یا هر مقدار از کارد را می کشید آن بر نمی گشت ولی این تأویلات در صورتی جایز است که ابراهیم
مأمور چیزي باشد که آن جاري مجراي ذبح باشد ولی در صورتی که امر به ذبح بوده باشد این تأویل جایز نخواهد بود چه
این که در این صورت تکلیف،غیر مقدور خواهد بود.
اهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ 􀀀 وَ فَدَیْن
(و فدیه دادیم او را به ذبح عظیم)لفظ(فداء) چیزي را گویند که به جاي چیز دیگري قرار داده شود که از چیز اول،ضرر بر-
طرف شود و(ذبح)به معنی مذبوح و آن که ذبح گردیده شود می باشد و مقصود این که ما ذبح را به جاي آن قرار داده مانند
اسیري که مقابل چیزي فدیه و آزاد شود.
«؟ ذبح چه چیز بوده است »
دربارة ذبح اختلاف شده است:
ص : 29
نیز « ابن عباس ». است « سعید بن جبیر » و« ضحاك » و« مجاهد » گوید:مراد از ذبح قوچی از گوسفند است.و این قول « ابن عباس »
گوید:
آن را به قربانگاه آورد. « هابیل » ذبح عبارت از قوچی بود که
ذبح عظیم-دربارة این که چرا ذبح را عظیم گفته است اختلاف است:
گوید از این جهت عظیم گفته شده که مورد قبول بود.و برخی گفته اند به این جهت است که اندازة آن بزرگتر از « مجاهد »
قوچهاي دیگر بوده است.
است. « سعید بن جبیر » و نیز گفته اند:به این جهت است که آن قوچ چهل پائیز در بهشت چریده بود و این از
و برخی گفته اند باین جهت عظیم گفته شده که خداوند آن را بدون پدر و مادر بوجود آورده بود.و گفته اند براي این که
فداء عبد عظیم بود.
ادِنَا الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِب 􀀀 راهِیمَ کَ 􀀀 ی إِبْ 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 ا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ سَ 􀀀 وَ تَرَکْن
(و گذاردیم براي او در آیندگان،سلام باد بر ابراهیم،این- چنین پاداش دهیم نیکوکاران را،همانا او از بندگان با ایمان
ماست)تفسیر این آیات در قبل گفته شد.
حاقَ 􀀀 اهُ بِإِسْ 􀀀 وَ بَشَّرْن
الصّ (پیغمبري از شایستگان)یعنی فرزند پیامبري از
الِحِین 􀀀 (و بشارت دادیم او را به اسحاق)یعنی به ولادت اسحاق نَبِیا مِنَ پیامبران صالح،و این جمله براي تشویق به صلاح است چه این که مانند اسحاق که فرد با جلالتی می باشد به عنوان صالح یاد
شده است.
کسی که نظرش این است که ذبیح اسحاق بوده است و در تفسیر آیۀ فوق گوید:بشارت دادیم به نبوت اسحاق و این که او را
در اثر صبر به مقام نبوت رساندیم.
حاقَ 􀀀 ی إِسْ 􀀀 ا عَلَیْهِ وَ عَل 􀀀 ارَکْن 􀀀 وَ ب
(و مبارك گردانیدیم بر او و بر اسحاق)یعنی در آن چه به ایشان دادیم خیر و برکت را در آن قرار دادیم که منظور رشد و
زیادت است،پس مقصود این است که قرار دادیم براي ایشان خیر و برکت
ص : 30
دائم و ثابت و رشد کننده.و جایز است که مقصود این باشد،بقا و کثرت اولاد به ایشان دادیم که تا روز قیامت دوام داشته
باشد.
ما􀀀 وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ
(و از دودمان آن دو)یعنی از اولاد ابراهیم و اسحاق مُحْسِنٌ (نیکوکار است)با ایمان و اطاعت.
ظالِمٌ لِنَفْسِهِ 􀀀 وَ
(و ستمگر است بر خویشتن)با کفر و معاصی.
مُبِینٌ
(آشکارا)یعنی ظلم آشکار.
« قصۀ ابراهیم و ذبح »
آن که گوید مراد از ذبح اسحاق است داستان را چنین بیان می دارد:
ابراهیم موقعی که از قوم خود جدا شده و به خاطر پاسداري از دین خود به سوي شام هجرت کرد از خدایش خواست که
عطا کند.هنگامی که فرشتگان مرسل میهمان ابراهیم شده او را بشارت به غلام حلیم « ساره » براي او فرزند پسري از نسل
دادند،ابراهیم چون این بشارت را شنید گفت این فرزند همان ذبیح خواهد بود،تا آن که پسر متولد شده و به حد سعی و
کوشش رسید، گفته شد به ابراهیم که اینک باید به نذر خود وفا کنی و این همان امر خداوند نسبت به ذبح کردن ابراهیم
بود،پس در این هنگام ابراهیم به اسحاق گفت آماده براي تقرب به خداوند شود و ابراهیم کارد و ریسمانی را گرفته همراه
اسحاق به میان کوه ها رفت و اسحاق گفت اي پدر قربانی تو پس کو؟ابراهیم گفت اي فرزند!خدایم امر کرده است که تو را
بود. « سدي » به عنوان قربانی او ذبح کنم.این سخنان از
و نیز دربارة داستان ابراهیم گفته شده که ابراهیم در خواب دید که فرزند خود اسحاق را ذبح می کند و در آن هنگام
رسید(رمی جمره)را به جا آورد و اهل خود را امر کرد که بیت را زیارت کند « منی » مادر اسحاق حج می کرد،چون به « ساره » با
و اسحاق را در نزد خود نگه داشت و او را به جانب
ص : 31
(جمرة وسطی)برد و با فرزندش مشاوره کرد و فرزندش گفت اي پدر انجام بده آن چه را که امر شده اي و هر دو به امر
خداوند تسلیم شدند.
در این هنگامی پیري هویدا شد و گفت اي ابراهیم دربارة فرزندت چه فکر کرده اي؟ابراهیم گفت اراده کرده ام که او را ذبح
کنم،پیر مرد گفت پناه به خدا آیا اراده کرده اي که پسري را ذبح کنی که هنوز هیچ گناهی نکرده است؟!ابراهیم گفت
پروردگارم چنین امر کرده است.پیر مرد گفت:این شیطان است که تو را به این کار امر کرده است و خداوند از این کار نهی
میکند ولی ابراهیم به گفتۀ او اعتنا نکرده و به ذبح فرزند خود تصمیم گرفت.
اسحاق گفت اي پدر روي مرا بپوشان و پاي مرا ببند.
ابراهیم گفت:فرزندم من هرگز پاي تو را نبندم و سپس روي خود را به آسمان کرده و با کاردي که در دست داشت به سوي
که از کوه هاي بزرگ میان مکه « ثبیر » اسحاق خم شد ولی جبرئیل در این هنگام کارد را به پشت برگردانید و قوچی از جانب
ندا آمد(اي ابراهیم راست آوردي خواب خود « خیف » و عرفات بوده آورده و به جاي اسحاق قرار داد و از جانب چپ مسجد
را...) در این هنگام شیطان که همان پیر مرد بود به سوي مادر اسحاق آمد و او مشغول زیارت بیت بود، گفت پیر مردي را
گفت دیدم که پدر فرزند « شیطان ». گفت آن فرزند من است « ساره » گفت آن شوهر من است،گفت کودکی را دیدم « ساره » دیدم
گفت دروغ می گویی چه این که ابراهیم مهربانترین افراد به مردم است،چگونه فرزند « ساره » خود را خوابانیده تا او را ذبح کند
خود را ذبح میکند؟ شیطان گفت:سوگند به خداي آسمان و سوگند به خداي کعبه که او را در این حال دیدم.
گفت:واجب است « ساره » گفت علت چه بود؟شیطان گفت او گمان می کرد که خدایش به چنین کاري امر کرده است « ساره »
چون امر مناسک را پایان داد با سرعت به سوي(منی) « ساره ». بر او که خدایش را اطاعت کند
ص : 32
رفت و در حالی که دستهاي خود را بر سر گذارده و می گفت خدایا مرا نگیر به آن چه که دربارة مادر اسماعیل انجام
به منی رسید و اثر زخم کارد را بر گلوي فرزند خود مشاهده کرد فریاد بر آورده و زاري کرد و از اینجا « ساره » دادم.چون
بیماري او آغاز شد که بدان واسطه جان سپرد.این قصه را عیاشی و علی بن ابراهیم در تفسیر خود ذکر کرده اند.
و آنان که گفته اند مراد از ذبیح اسماعیل بوده ذکر کرده اند،هر زمانی که ابراهیم براي دیدن « محمد بن اسحاق یسار »
اسماعیل و هاجر می رفت،صبح از خانه در شام بیرون آمده و با(براق)به مکه آورده می شد و سپس بازگشته و شب در شام
در پیش اهل خود بود تا آن که اسماعیل به حد کوشش و سعی رسید،و ابراهیم در خواب دید که باید فرزند خود را ذبح
کند،پس به اسماعیل گفت اي فرزندم بگیر این ریسمان و کارد را و برو بسوي گردنۀ کوه تا با هم هیزم جمع کنیم.چون
خلوت کرد قضیۀ خواب خود را بیان کرد و اسماعیل گفت:پدرم!دست و پاي مرا محکم « ثبیر » ابراهیم با فرزند خود در شعب
ببند تا اضطراب نکنم و لباس خود را جمع کن تا به خون من آلوده نشود و مادرم ببیند، و از آن پس،کارد را تیز کرده و
بسرعت بر گلوي من بکش تا کارم آسان شود که مرگ سخت است.
ابراهیم گفت:اي پسرك چه نیکو یاري و اطاعت می کنی امر خدا را.و ابراهیم به سخنان خود ادامه داده و اموري انجام شد که
مقداري از آن قبلا تذکر داده شد.
نقل کرده که گفت به حضرت صادق(ع)عرض کردم فاصله میان بشارت به « برید بن معاویه عجلی » به اسناد خود از « عیاشی »
اسماعیل تا بشارت به اسحاق چه اندازه بوده است؟حضرت فرمود:میان این دو بشارت پنج سال فاصله بوده است.
لامٍ حَلِیمٍ) که منظور اسماعیل است و این 􀀀 اهُ بِغُ 􀀀 خداوند می گوید: (فَبَشَّرْن
ص : 33
اسحاق متولد شد و به سن سه سالگی « ساره » اولین بشارتی است که خداوند دربارة فرزند به ابراهیم داد و چون براي ابراهیم از
رسید،روزي اسماعیل به نزد ابراهیم آمده و اسحاق را در دامن پدر دید،او را از جاي خود بلند کرده و خود در دامن ابراهیم
مادر اسحاق چون این حالت را دید به ابراهیم گفت:آیا فرزند هاجر یعنی اسماعیل،فرزند من،اسحاق را از جاي « ساره »، نشست
خود بر می دارد و خود به جاي آن می نشیند؟نه هرگز،باید هاجر و فرزند او را از شهر دور کرده و از نزد من بجانب دیگري
ببري.
را این « ابراهیم ». احترام زیادي قائل بود چه این که او از فرزندان پیامبران و دختر خالۀ ابراهیم بود « ساره » ابراهیم نسبت به
کار،سخت آمده و از فراق و جدایی اسماعیل غمگین گردید،چون شب شد رسولی از جانب خداوند آمده و رؤیاي ذبح
اسماعیل را بر ابراهیم عرضه داشت که در موسم حج ذبح کند.
ابراهیم بامداد با غم و اندوه از دیدن این خواب بیدار شد و چون موسم حج آن سال رسید هاجر و اسماعیل را در
ماه(ذیحجه)برداشته و به همراه خود از شام به سوي مکه روانه گردانید تا در آنجا،هنگام موسم حج اسماعیل را ذبح کند.
مشغول شده و چون آنها را بالا آورد به عنوان حاجی به سوي منی روانه شد،برنامۀ « بیت الحرام » اول ابراهیم به ساختن پایه هاي
آنجا را تمام کرده و به سوي بیت برگشت و با فرزند خود بیت را طواف کرد و به جانب سعی رهسپار شدند،در آنجا ابراهیم
به اسماعیل گفت اي پسرك من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم در موسم این سال،پس چه نظر داري؟اسماعیل گفت:
اي پدر انجام کن آنچه فرمان شده اي،چون از برنامۀ سعی فارق شدند به سوي منی آمدند و این در روز(قربان)بود،تا آمدند
رسیدند و ابراهیم فرزند خود اسماعیل را بر روي زمین قرار داد تا او را ذبح کند،پس ندا آمد:اي ابراهیم « جمرة وسطی » به
راست آوردي رؤیاي خود را...پس بجاي اسماعیل قوچی
ص : 34
آمد و ابراهیم آن را ذبح کرد و گوشت آن را میان فقرا تقسیم نمود.
گوید:از حضرت باقر(ع)دربارة قوچ ابراهیم سؤال کردم که چه رنگی داشت فرمود:رنگ این قوچ سفید مایل « محمد بن مسلم »
مشغول به « جمرة وسطی » نازل گردیده و دور « خیف » به سیاهی و شاخدار بوده است و از آسمان از جانب راست کوه مسجد
گردش شد،این قوچ همواره در سبزه زارها چریده و زندگی کرده بود.
نقل شده که از حضرت صادق(ع)از صاحب قوچ پرسش شد؟فرمود:او اسماعیل بود. « اللّ بن سنان
􀀀
عبد ه » از
گوید:از حضرت باقر(ع)از صاحب ذبح سؤال کردم فرمود:او اسماعیل بود. « زیاد بن سوقه »
ص : 35
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 114 تا 122
اشاره
الِبِینَ ( 116 ) وَ 􀀀 کانُوا هُمُ اَلْغ 􀀀 اهُمْ فَ 􀀀 ما مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ ( 115 ) وَ نَ َ ص رْن 􀀀 ما وَ قَوْمَهُ 􀀀 اهُ 􀀀 ارُونَ ( 114 ) وَ نَجَّیْن 􀀀 ی وَ ه 􀀀 ی مُوس 􀀀 مَنَنّ عَل
ا􀀀 لَقَد وَ ی وَ 􀀀 ی مُوس 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 ما فِی اَلْآخِرِینَ ( 119 ) سَ 􀀀 ا عَلَیْهِ 􀀀 راطَ اَلْمُسْتَقِیمَ ( 118 ) وَ تَرَکْن 􀀀 اهُمَا اَلصِّ 􀀀 ابَ اَلْمُسْتَبِینَ ( 117 ) وَ هَدَیْن 􀀀 اهُمَا اَلْکِت 􀀀 آتَیْن
( ادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ ( 122 􀀀 ما مِنْ عِب 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 121 ) إِنَّهُ 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
ارُونَ ( 120 ) ا 􀀀ه
ترجمه:
و به حقیقت منت نهادیم بر موسی و هارون،و نجات دادیم آن دو را و قومشان را از غمی بزرگ.و یاري کردیم ایشان را،پس
بودند ایشان غالبان.
و دادیم آن دو را کتاب آشکار.و هدایت کردیم آن دو را به راه راست،و باقی گذاردیم بر آن دو در آیندگان.سلام بر موسی
و هارون.همانا ما این چنین پاداش دهیم نیکوکاران را.همانا آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.
شرح لغات:
که ممنون « بر ایشان است اجر غیر ممنون-فصلت- 8 »، ( مننا-اصل لغت(منّ)به معنی قطع است،خدا گوید: (لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ
در این
ص : 36
آیه به معنی مقطوع است.
نصر-به معنی یاري می باشد،ولی باید گفت:هر نصري به معنی عون و یاري بوده ولی هر عون و یاري به معنی نصر نیست چه
این که هر کمکی را(عون)گویند ولی نصر فقط کمک براي مبارزه با دشمن را گویند.
تفسیر
پرداخته و فرمود: « هارون » و« موسی » خداوند به دنبال داستان ابراهیم به داستان
ارُونَ 􀀀 ی وَ ه 􀀀 ی مُوس 􀀀 مَنَنّ عَل
ا􀀀 لَقَد وَ (و به حقیقت منت نهادیم بر موسی و هارون)یعنی نعمت دادیم به ایشان آن چنان که هر اذیتی از ایشان بریده است و از آن
نعمتها،نبوت و نجات از دست فرعونیان و سایر نعمت هاي دنیوي و اخروي می باشد.
ما􀀀 ما وَ قَوْمَهُ 􀀀 اهُ 􀀀 وَ نَجَّیْن
مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (از اندوهی بزرگ)که مسخر و زیر دست فرعونیان « بنی اسرائیل » (و نجات دادیم آن دو و قوم ایشان را)از
بوده و بشدت براي ایشان به کار گرفته می شدند.
اهُمْ (و یاري کردیم 􀀀 و گفته اند:نجات دادیم ایشان را از غرق شدن در دریا و یاري کردیم ایشان را بر فرعون و قوم او وَ نَ َ ص رْن
الِبِینَ (پس بودند ایشان غالبان)یعنی غالب و قاهر شدند بعد از آنکه مغلوب و مقهور بودند. 􀀀 کانُوا هُمُ الْغ 􀀀 ایشان را) فَ
ابَ الْمُسْتَبِینَ 􀀀 اهُمَا الْکِت 􀀀 وَ آتَیْن
که به واسطۀ بیانی که دارد بسوي خود می خواند و این صفت هر کتاب آسمانی « تورات » (و دادیم ایشان را کتاب واضح)یعنی
است.
راطَ الْمُسْتَقِیمَ 􀀀 اهُمَا الصِّ 􀀀 وَ هَدَیْن
(و هدایت کردیم ایشان را به راه راست) یعنی دلالت کردیم ایشان را به راهی که مؤدّي به حق و رسانندة به بهشت باشد.
ص : 37
ما􀀀 ا عَلَیْهِ 􀀀 وَ تَرَکْن
(و گذاردیم بر آن دو)ثناء و ستایش نیکویی فِی الْآخِرِینَ (در آیندگان)به اینکه گفتیم:
ارُونَ 􀀀 ی وَ ه 􀀀 ی مُوس 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 سَ
(سلام بر موسی و هارون)از تفسیر این آیه در پیش سخنانی گفتیم.
ذلِکَ􀀀 إِنّ کَ
􀀀
ا
(ما بدین سان)مانند آنچه که به موسی و هارون انجام دادیم نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ (پاداش دهیم نیکوکاران را)به ایشان انجام می
دهیم و این پاداش به خاطر اطاعت ایشان است.
ادِنَا الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ما مِنْ عِب 􀀀 إِنَّهُ
(بدرستی که آن دو از بندگان مؤمن ما هستند) یعنی آن دو از بندگان ما می باشند که تصدیق کننده هستند به آنچه که
خداوند واجب کرده و به آن عمل می کنند .
ص : 38
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 123 تا 132
اشاره
اَللّ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ
􀀀
خالِقِینَ ( 125 ) هَ 􀀀 لا تَتَّقُونَ ( 124 ) أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ اَلْ 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ 􀀀 اسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ( 123 ) إِذْ ق 􀀀 وَ إِنَّ إِلْی
ی􀀀 لامٌ عَل 􀀀 ا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ ( 129 ) سَ 􀀀 اَللّ اَلْمُخْلَصِینَ ( 128 ) وَ تَرَکْن
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
( ائِکُمُ اَلْأَوَّلِینَ ( 126 ) فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ( 127 􀀀 آب
( ادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ ( 132 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 131 ) إِنَّهُ مِنْ عِب 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
اسِینَ ( 130 ) ا 􀀀 إِلْ ی
ترجمه:
و همانا الیاس از مرسلان است.زمانی که گفت به قومش آیا پرهیز نمی کنید.آیا می خوانید بعل را و می گذارید بهترین
آفریدگاران را.
خداوند است پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما.پس تکذیب کردند او را پس همانا ایشان احضار شدگانند.مگر
بندگان خالص شدگان خداوند.
و گذاردیم براي او در پسینیان.سلام بر آل یاسین.همانا ما بدینسان پاداش دهیم نیکوکاران را.همانا او از بندگان مؤمن ما
است.
قرائت:
این دو کلمه را به نصب و دیگران را به رفع خوانده اند. « ابی عمرو » و« ابی بکر » ربکم و رب آبائکم-اهل عراق غیر از
حجت قرائت اول این است که این دو کلمه از(احسن الخالقین)بدل
ص : 39
است.
اللّ ربّکم)جملۀ مستأنفه می باشد.
􀀀
و حجت قرائت دوم این است که( ه
کلمۀ(آل یس)را به فتح الف و کسر لام که از(یاسین)جدا است خوانده اند و « یعقوب » از « رویس » و« نافع » و« ابن عامر »- ال یاسین
دیگران(الیاسین)را به کسر الف و سکون لام متصل به(یاسین) خوانده اند.
گوید حجت در قرائت اول این است که در قرآن(ال)از (یاسین)جدا آمده است،بنا بر این(ال)تصغیرش(اهیل)خواهد « ابو علی »
بود.
گوید وجه قرائت دوم این که کلمۀ(الیاسین)جمع(الیاس) است که به معنی الیاس و امت الیاس است،چنان که در نسبت « زجاج »
گروهی به شخصی جمع بسته می شود و می گویند(مهلّبین)یعنی پیروان(مهلب).
وجه دیگري نیز وجود دارد و این است که(الیاس)و(الیاسین)دو لغت مترادف مانند(میکائیل)و(میکال)می باشد.
اعراب
سلام-این لفظ در تمام آیات گذشته مبتداء بوده و جار مجرور پس از آن خبر می باشد و جملتاً در محل مفعول براي
فعل(ترکنا)می باشد و اگر (ترکنا)عمل در خود لفظ می کرد باید(سلاماً)خوانده می شد.
ممکن است تقدیر چنین باشد(و ترکنا علیه فی الآخرین الثناء الحسن) که مفعول حذف شده و ابتداء به(سلام)شده است.
« قصۀ الیاس »
تفسیر
خداوند پس از داستان ابراهیم به قصۀ(الیاس)پرداخته و می گوید:
اسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 وَ إِنَّ إِلْی
(و همانا الیاس از مرسلان است).در شخص
ص : 40
(الیاس)اختلاف شده است.
میباشد. « ادریس »( گویند مراد از(الیاس « قتاده » و« ابن مسعود »
می باشد و این « یسع » عموي « هارون بن عمران » عده اي گفته اند:مراد از الیاس یکی از پیامبران بنی اسرائیل بوده که از فرزندان
در اثر حوادث عظیمی که در بنی « حزقیل » پس از « الیاس » و دیگران است که گفته اند که « محمد بن اسحاق » و « ابن عباس » قول
اسرائیل اتفاق افتاده بود به نبوت مبعوث شد.
را در آن قرار داده و این سرزمین را میان ایشان تقسیم کرد،و سبطی « بنی اسرائیل » را فتح کرد « شام » چون « یوشع بن نون »
قرار داد و میان ایشان پیمبري مبعوث گردید و پادشاه او را اجابت کرد،سپس زن پادشاه او را وادار « بعلبک » را در « الیاس » از
راه فرار را پیش گرفته و به سوي بیابانها و کوه ها « الیاس » مخالفت کند و او را بکشد،بدین طریق « الیاس » کرد که مرتد شده و با
فرار کرد.
را از مقابل « الیاس » را جانشین خود براي مردم بنی اسرائیل قرار داد و خداوند « الیسع » حضرت ،« الیاس » برخی گفته اند که
دیدگانشان بالا برده و لذت طعام و شراب را از آنان برداشت و به وي دو بال داد که یک انسان زمینی به صورت یک فرشتۀ
آسمانی به پرواز در آمد و خداوند بر قوم او و بر پادشاه آنان دشمنی را مسلط کرد که پادشاه و زن او را بقتل رسانید و سپس
را به عنوان رسالت در میان ایشان مبعوث گردانید که بنی اسرائیل به وي ایمان آورده و او را بزرگ شمرده و از « الیسع » خداوند
می باشد. « ابن عباس » دستورش فرمان بردند.این گفتار از
صاحب و گردش کنندة جزیره ها بوده است. « خضر » صاحب و گردش کنندة بیابانها و « الیاس »: و گفته شده که
می باشد. « ذو الکفل » گوید:مراد از الیاس « وهب »
ص : 41
لا تَتَّقُونَ 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ 􀀀 إِذْ ق
(گاهی که گفت به قوم خود آیا نمی پرهیزید)از عذاب و بلاي خداوند به اینکه دستورهاي او را انجام داده و از گناهانش
پرهیز کنید.
أَ تَدْعُونَ بَعْلًا
بتی بوده که آنان از طلا ساخته و به آن عبادت می « بعل »: گوید « عطا » ( (آیا بعل را می خوانید
به پروردگار و بزرگ و آقا گفته میشود،پس تقدیر « یمن » به لغت اهل « بعل »: گویند « سدي » و« قتاده »،« مجاهد »،« عکرمه ». کردند
خالِقِینَ (و وا می گذارید بهترین آفریدگان 􀀀 چنین میشود!(آیا پروردگاري را غیر از خداوند می خوانید) وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْ
را)یعنی آیا ترك می کنید عبادت و پرستش بهترین خالقان را؟.
اَللّ رَبَّکُمْ
􀀀
هَ
(خداوند است پروردگار شما)یعنی خالق و رازق شما اوست که سزاوار عبادت است.
ائِکُمُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 وَ رَبَّ آب
(و پروردگار پدران پیشین شما)و خلق کنندة پدران و اجداد شما می باشد.
فَکَذَّبُوهُ
(پس تکذیب کردند او را)در آنچه ایشان را می خواند و تصدیقش نکردند.
فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ
(پس ایشان احضار شدگان)براي حساب یا براي عذاب و آتش.
اللّ الْمُخْلَصِینَ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
(مگر بندگان خالص شدگان خداوند)از میان ایشان خداوند استثناء و جدا کرده است آنان را که عبادت خود را خالص براي
خداوند انجام دادند.
ا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ 􀀀 وَ تَرَکْن
(و گذاردیم براي او در آخر ان)در این جمله دو قول بود که گفته شد.
اسِینَ 􀀀 ی إِلْ ی 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 سَ
(سلام بر الیاسین)
ص : 42
یکی از نامهاي پیغمبر است. « یاسین » آل محمد(ص)است و « ال یاسین » گوید:مراد از « ابن عباس »
و پیروان او می باشد. « الیاس » کسی که این کلمه را(الیاسین)متصل خوانده گوید مراد از آن
و گفته شده که(یس)نام سوره می باشد گویا که خداوند فرموده است:
سلام بر آن که به کتاب خداوند و به قرآن که(یس)است ایمان آورد.
ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 إِنّ کَ
􀀀
ا
(همانا ما این چنین پاداش دهیم نیکو- کاران را)در مقابل کارهاي نیکویی که انجام داده اند.
ادِنَا الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 إِنَّهُ مِنْ عِب
(که او از بندگان با ایمان ما می باشد)که تصدیق و عمل کنند به آنچه ما واجب کرده ایم.
ص : 43
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 133 تا 148
اشاره
ابِرِینَ ( 135 ) ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ ( 136 ) وَ إِنَّکُمْ 􀀀 إِلاّ عَجُوزاً فِی اَلْغ
􀀀
( اهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ ( 134 􀀀 وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ( 133 ) إِذْ نَجَّیْن
تَعْقِلُونَ ( 138 ) وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ( 139 ) إِذْ أَبَقَ إِلَی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ 􀀀 لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْ بِحِینَ ( 137 ) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا
کانَ مِنَ اَلْمُسَ بِّحِینَ ( 143 ) لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ 􀀀 لا أَنَّهُ 􀀀 کانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِ ینَ ( 141 ) فَالْتَقَمَهُ اَلْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ ( 142 ) فَلَوْ 􀀀 ساهَمَ فَ 􀀀 140 ) فَ )
ی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ 􀀀 اهُ إِل 􀀀 ا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ ( 146 ) وَ أَرْسَلْن 􀀀 راءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ ( 145 ) وَ أَنْبَتْن 􀀀 اهُ بِالْعَ 􀀀 ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ( 144 ) فَنَبَذْن 􀀀 إِل
( ی حِینٍ ( 148 􀀀 اهُمْ إِل 􀀀 147 ) فَآمَنُوا فَمَتَّعْن )
[ترجمه]
و بدرستی که لوط از مرسلان بود.زمانی که نجات دادیم او را و کسانش را همگی.مگر پیر زنی در بازماندگان.سپس هلاك
کردیم دیگران را.و
ص : 44
بدرستی که شما می گذرید بر ایشان بامداد کنندگان.و به شب،آیا پس تعقل نمی کنید.و همانا یونس از مرسلان
است.هنگامی که گریخت به کشتی انباشته.پس قرعه زد،پس شد از افتاده شدگان.پس فرو بردش ماهی و او بود نکوهیده.پس
اگر نبود که او از تسبیح کنندگان بود.هر آینه درنگ می کرد در شکمش تا روزي که مبعوث شوند.پس انداختیمش به
هامون و او بیمار بود.و رویاندیم براي او درختی از کدو.و فرستادیم او را به صد هزار یا می افزودند.پس ایمان آوردند،پس
کامرانشان کردیم تا هنگامی.
قرائت
حضرت صادق(ع)بجاي(او)این کلمه را(و یزیدون)با(واو)خوانده و جهتش روشن است.
شرح لغات
غابر-این کلمه باقیماندة اندك چیزي را گویند که از میان رفته است و بدین جهت گرد را(غبار)گویند که اندکی از خاك
بوده که باقی مانده است.
تدمیر-این کلمه به معنی هلاکت بر اساس مخالفت و نکوهش است.
ابق-کسی را گویند که بگریزد و صاحبش به آن دست نتواند پیدا کند.
مشحون-به معنی مملو و آکنده و انباشته می باشد.
مساهمه-به معنی قرعه زدن را گویند که بواسطۀ انداختن تیر انجام شود.
اللّ )پرت و
􀀀
دحض-به معنی سقوط کردن است،می گویند:(دحضت حجته) یعنی ساقط شد حجت او.یا گویند:(ادحضها ه
منحرف و ساقط کرد خداوند او را،که(دحض)در اینجا از(زلق)به معنی لغزش گرفته شده زیرا که عابر در جاي لغزان سقوط
می کند.
عراء-فضایی را گویند که درخت و چیز دیگري او را نپوشاند و گویند مراد از(عراء)زمین بایر و خالی است.
ص : 45
یقطین-هر درختی را گویند که از زمستان تا تابستان باقی بماند و براي آن ساقه نباشد.
اعراب
مصبحین-حال از(تمرون)می باشد و(باللیل)نیز جار و مجرور محلا منصوب است چون عطف به(مصبحین)است و تقدیر چنین
« یونس » و« لوط » میشود(تمرون علیه مصبحین و ممسین) سخنی از
تفسیر
اشاره
پرداخته و می فرماید: « لوط » به ذکر « الیاس » این بار خداوند پس از یاد آوري از
وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
(همانا لوط از مرسلان است)یعنی لوط یکی از رسولانی است که خداوند او را فرستاده تا به طاعت او دعوت کند و به امر
توحید مردم را آشنا گرداند.
اهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ 􀀀 إِذْ نَجَّیْن
(زمانی که نجات دادیم او را و کسانش را همگی)یعنی خلاص کردیم او را و آنان که از قومش باو ایمان آورده بودند از
عذاب درماندگی.
ابِرِینَ 􀀀 إِلاّ عَجُوزاً فِی الْغ
􀀀
بود نگه داشتیم. « لوط » (مگر پیر زنی را در بازماندگان)یعنی در میان باقی ماندگان که هلاك شدند پیر زنی که همسر
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ
(سپس هلاك کردیم آخرین را)که نابود کردیمشان.
وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ
(و همانا شما می گذرید بر ایشان صبح کنندگان و به شب)این خطاب متوجه مشرکان عرب است که شما می گذرید در رفت
.« لوط » و آمدتان به شام بر منزلها و قریه هاي قوم
لا تَعْقِلُونَ 􀀀 أَ فَ
(آیا تعقل نمی کنید)مقصود این است که:آیا تفکر نمی کنید در آنچه بر آن قوم نازل شد تا از کفر و گمراهی که ایشان
مرتکب می شدند
ص : 46
اجتناب کنید.
انگیزة یاد آوري از پیامبران
خداوند به قصه هاي پیامبران پرداخته و آنها را تکرار کرده است تا مردم را تشویق کند که به راه آنان رفته و از مکارم اخلاق
و محاسن آداب ایشان سرمشق بگیرند و از کافران به جهت داشتن خصال زشت و کردار ناپسند دوري کنند.
وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ
(و بدرستی که یونس از رسولان است،هنگامی که به سوي کشتی انباشته گریخت)یعنی از میان قوم خود فرار کرده و به سوي
کشتی که پر از مردم و کالا بود گریخت چه این که می ترسید بر قومش عذاب نازل شده در حالی که او در میان ایشان باشد.
ساهَمَ 􀀀 فَ
(پس قرعه انداخت)یونس به قوم به این که تیرها را بر اساس قرعه انداخت یعنی با آنان قرعه انداخت.
کانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ 􀀀 فَ
است « ابن عباس » و« حسن » (پس بود از افتاده شدگان)یعنی از کسانی که قرعه به نام ایشان افتاده شده بود،و این قول
گوید:منظور کسانی هستند که تیر به نام آنان به هدف خورده شده بود،یعنی باید آنان به دریا افکنده می شدند. « مجاهد »
در انگیزة این کار اختلاف شده است،برخی گفته اند:چون کشتی نزدیک بود که غرق شود سرنشینان آن گفتند اگر یکی از
ما به دریا انداخته شود ما همه از خطر غرق شدن نجات خواهیم یافت.
و نیز گفته شده:کشتی توقف کرده و حرکت نکرد،ناخدایان گفتند در این کشتی بندة فراري وجود دارد و عادت کشتی چنین
بود که اگر یکی از مسافرین آن،بندة گریز پا بود از حرکت باز می ایستاد،بدین جهت سه نوبت
ص : 47
قرعه انداخته تا یکی را به دریا افکند و در هر سه بار قرعه بنام یونس افتاد و لذا دانستند که منظور همان یونس است،او نیز
خود را به دریا افکند و یا مردم او را به دریا افکندند.
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ
(بلعید او را ماهی)گفته اند که خداوند به ماهی وحی فرستاد که من بندة خود را روزي تو قرار نداده ام بلکه شکم تو را مسجد
او قرار داده ام،پس نباید استخوانی از او بشکنی و پوستی از بدن او را زخمی کنی.
وَ هُوَ مُلِیمٌ
(و او نکوهیده بود)یعنی او مستحق و سزاوار سرزنش بود نه این که سزاوار عذاب باشد به خاطر این که بدون امر خداوند از
میان قومش خارج شده بود.
در نزد ما شیعیان،ملامت حضرت یونس به خاطر ترك مندوب و مستحبّ بوده و انسان گاهی براي ترك کار مستحبّ و
مندوب مورد ملامت قرار می گیرد ولی آن کسی که سر زدن گناه صغیره را از انبیاء جایز می داند،کار حضرت یونس را گناه
صغیره می شمارد که به واسطۀ رفتن در شکم ماهی کفاره اش داده شده و مورد بخشش قرار گرفته است.اهل تفسیر در مدت
درنگ یونس در شکم ماهی اختلاف کرده اند:
گوید:سه روز بوده است. « مقاتل بن حیان »
گفته:هفت روز بوده است. « عطا »
قائل شده که:بیست روز بوده است. « ضحاك »
آن را چهل روز دانسته اند. « کلبی » و« مقاتل بن سلیمان » و« سدي »
کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ 􀀀 لا أَنَّهُ 􀀀 فَلَوْ
(پس اگر نبود که او از تسبیح کنندگان بود)یعنی اگر نبود که در حال بیچارگی از نماز گزاران و نیایشگران باشد تا خدا او را
إِلاّ أَنْتَ
􀀀
هَ 􀀀 إِل 􀀀 این بود که می گفت (لا « یونس » گوید:تسبیح « سعید بن جبیر » است « قتاده » هنگام بلاء و نجات دهد...این قول
حانَکَ 􀀀 سُبْ
ص : 48
الظّ ) برخی گفته اند:منظور از تسبیح کنندگان یعنی آنان که خداوند را از آنچه لایق او نیست و ذاکران در
􀀀
إِنِّی کُنْتُ مِنَ الِمِینَ
وصف او نباید بگویند منزه و پاك و دور می دانند.
ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 􀀀 لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِل
(درنگ می کرد در شکمش تا روزي که مبعوث شوند)یعنی در این صورت تا روز قیامت شکم ماهی گور او می شد.
راءِ 􀀀 اهُ بِالْعَ 􀀀 فَنَبَذْن
(پس افکندیمش در هامون)یعنی او را به مکانی انداختیم که نه گیاهی بود،نه درختی و گفته اند منظور از(عراء)ساحل می
باشد که خداوند به ماهی وحی کرد که یونس را از شکم خود به سوي زمین خشک بیفکند.
وَ هُوَ سَقِیمٌ
(و او بیمار بود)در آن هنگامی که ماهی افکندش.
ا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ 􀀀 وَ أَنْبَتْن
گوید:مراد از(یقطین)هر گیاهی است که ساقه نداشته و بروي زمین روئیده « ابن عباس » ( (و رویاندیم براي او درختی از کدو
شود.
از شکم ماهی خارج شد در حالی که مانند جوجه اي بود که پر ندارد و خود را در مقابل خورشید « یونس »: گفته « ابن مسعود »
در سایۀ درخت پناه داد.
ی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ 􀀀 اهُ إِل 􀀀 وَ أَرْسَلْن
فرستاد و این « موصل » از سرزمین « نینوي » را به « یونس » گوید:خداوند « قتاده » ( (و فرستادیم او را بر صد هزار یا زیادتر می شدند
به رسالت « یونس » است،بنا بر این جایز است که « ابن عباس » رسالتش پس از بیرون آمدن از شکم ماهی بوده است و این سخن
قومی پس از قومی مأمور شده باشد و ممکن است که رسالت شریعت آور او براي قوم نخستین باشد.
ص : 49
أَوْ یَزِیدُونَ
-در لفظ(او)به چند گونه اظهار نظر شده است:
-1 شاید این کلمه به معنی ابهام باشد،گویا این که گوید:(فرستادیم او را به یکی از دو فرقه).
است،و در این « سیبویه » -2 ممکن است به معنی تخییر باشد که نظر کننده مخیر است بگوید (صد هزار نفر یا بیشتر)و این قول
صورت معنی چنین می شود که نظر کنندة در آن قوم گوید:یا صد هزار یا بیشتر.
-3 به معنی(واو)باشد که گویا گفته:صد هزار نفر و بیشتر.
و این عقیدة اهل کوفه است و برخی گفته اند(بلکه بیشتر)و این دو قول اخیر که(واو)به معنی(او)باشد در نزد پژوهشگران
پسندیده نمی- باشد،بلکه بهترین اقوال قول دوم است.
گفته اند « ربیع » و« حسن » گویند:بیست هزار نفر بوده اند.و « مقاتل » و« ابن عباس »، در این که زیادتر چه اندازه است اختلاف شده
هفتاد هزار نفر دانسته اند. « ابن حیان » و« مقاتل » که:سی هزار نفر زیادتر بوده است.و
ی حِینٍ 􀀀 اهُمْ إِل 􀀀 فَآمَنُوا فَمَتَّعْن
(پس ایمان آوردند پس کامرانشان کردیم تا هنگامی)خداوند حکایت می کند که ایشان ایمان آورده و به واسطۀ توبه
بازگشت نموده و عذاب از ایشان برداشته شد و خداوند ایشان را تا پایان اجلشان از منافع و لذات بهره مند گردانید.
ص : 50
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 149 تا 160
اشاره
( إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ( 151 􀀀 شاهِدُونَ ( 150 ) أَلا 􀀀 اثاً وَ هُمْ 􀀀 لائِکَهَ إِن 􀀀 اتُ وَ لَهُمُ اَلْبَنُونَ ( 149 ) أَمْ خَلَقْنَا اَلْمَ 􀀀 فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ اَلْبَن
لا تَذَکَّرُونَ ( 155 ) أَمْ لَکُمْ 􀀀 ا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ( 154 ) أَ فَ 􀀀 اتِ عَلَی اَلْبَنِینَ ( 153 ) م 􀀀 کاذِبُونَ ( 152 ) أَصْ طَفَی اَلْبَن 􀀀 اَللّ وَ إِنَّهُمْ لَ
􀀀
وَلَدَ هُ
صادِقِینَ ( 157 ) وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اَلْجِنَّهِ نَسَ باً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ اَلْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْ َ ض رُونَ 􀀀 ابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 طانٌ مُبِینٌ ( 156 ) فَأْتُوا بِکِت 􀀀 سُلْ
( اَللّ اَلْمُخْلَصِینَ ( 160
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
( عَمّ یَصِفُونَ ( 159
ا􀀀 اَللّ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 158 ) سُبْ )
[ترجمه]
پس بپرس ایشان را،آیا دختران براي پروردگار تو و پسرانی براي ایشان است؟یا آفریدیم فرشتگان را ماده گانی و آنان شاهد
بودند.آگاه باش آنان از دروغشان می گویند.فرزند آورده خداوند،و بیگمان ایشان دروغگویانند.آیا برگزید دختران را بر
پسران.چیست شما را چگونه حکم کنید.آیا یاد آور نمی شوید.یا براي شما دلیل آشکار است.بیاورید کتاب خود را اگر
راستگویان هستید.و قرار دادند میان او و میان پریان
ص : 51
نسبی و به حقیقت دانستند پریان که احضار شوندگانند.منزه است خداوند از آنچه می ستایند.مگر بندگان خداوند خالص
شدگان.
قرائت
کلمۀ(اصطفی)را به ما قبل خود متصل دانسته و « اصفهانی » از از طریق « ورش » و« اسماعیل » به روایت « نافع » و« ابو جعفر »- اصطفی
چنین خوانده اند(..لکاذبون اصطفی البنات...)و همزة(اصطفی)را به کسر خوانده اند.
و دیگران به فتح همزة(اصطفی)قرائت کرده اند. « بخاري » از طریق « ورش »
ابو علی گوید:توجیه در قرائت اول این است که لفظ(اصطفی)خبر باشد،یعنی از دروغشان این است که می گویند: (خداوند
بچش که »، ( دختران را برگزیده است)پس در نظر آنان این چنین است،چنان که خداوند می گوید: (ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ
که در این آیه منظور این است که اي پیغمبر تو در نزد خودت عزیز و گرامی « همانا تو عزیز و گرامی هستی-دخان- 49
اللّ )بدل باشد زیرا ولادت و اتخاذ آنها مانند اصطفاء و برگزیدن آنها می باشد
􀀀
هستی.و جایز است که(اصطفی البنات)از(ولد ه
پس جملۀ (اصطفی)بدل از مثال سابق می باشد.و ممکن است که جملۀ(اصطفی البنات)تفسیر از(و انهم لکاذبون)باشد و
ابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ) 􀀀 لاثَهٌ ر 􀀀 ممکن است که جملۀ(اصطفی)متعلق به(یقولون)باشد که حرف عطف ساقط شده است مانند: (سَیَقُولُونَ ثَ
به زودي گویند سه تا بودند چهارم شان سگ آنان بود. »
.« کهف- 22
مِمّ
ا􀀀 و توجیه در قرائت دوم این است که کلمۀ(اصطفی)بر اساس نکوهش و توبیخ باشد چنان که خداوند گوید: (أَمِ اتَّخَ ذَ
که در چنین مواردي منظور از کلام، « یا بگرفت از آنچه آفرید دختران را-زخرف- 16 » ( اتٍ􀀀 یَخْلُقُ بَن
ص : 52
استفهام بر اساس نکوهش است.
تفسیر
خداوند دوباره سخن خود را متوجه رد مشرکان عرب کرده و فرمود:
فَاسْتَفْتِهِمْ
(پس استفتاء کن از ایشان)یعنی بپرس و طلب کن از ایشان دربارة این قصه.
اتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ 􀀀 أَ لِرَبِّکَ الْبَن
(آیا بر پروردگار تو است دختران و براي ایشان است پسران)یعنی چگونه دختران را به خدا نسبت داده و پسران را براي خود
انتخاب کردید؟چه اینکه مشرکان می گفتند که فرشتگان دختران خداوند می باشند البته عقیده نداشتند که خداوند آنها را
زاده است بلکه آنان را به عنوان دختر براي خداوند انتخاب کرده بودند.
اثاً 􀀀 لائِکَهَ إِن 􀀀 أَمْ خَلَقْنَا الْمَ
(یا آفریدیم فرشتگان را مادگانی)مقصود این است که:بلکه آنها را ماده گانی آفریدیم.
شاهِدُونَ 􀀀 وَ هُمْ
(و آنان بودند شاهدان)یعنی آیا آنان شاهد بودند که ما آنها را ماده گانی و زنانی قرار دادیم،پس اگر حاضر نبودند چگونه
دانستند که فرشتگان زن می باشند.
سپس خداوند از دروغ آنان خبر داده و می گوید:
اللّ
􀀀
لا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ هُ 􀀀 أَ
(آگاه باش که ایشان از دروغشان می گویند خداوند زاده است)چون گمان می کنند که فرشتگان دختران خدا هستند.
کاذِبُونَ 􀀀 وَ إِنَّهُمْ لَ
اتِ عَلَی الْبَنِینَ (برگزید پسران را بر دختران) در لفظ(اصطفی)همزة 􀀀 (و همانا ایشان دروغگویانند)در گفتارشان که أَصْ طَفَی الْبَن
:« ذي الرمه » استفهام بر همزة وصل داخل شده و آن را ساقط کرده است مانند قول
استحدث الرکب من اشیائهم خبرا
ام راجع القلب من اطرابه طرب
ص : 53
مقصود این است چگونه خداوند چیز پست را بر چیز برتر بر می گزیند در حالی که او مالک حکیم است.
سپس خداوند آنان را نکوهش کرده و می فرماید:
ا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ 􀀀م
(پس گفت چیست شما را چگونه حکم می کنید که دختران را براي خدا و پسران را براي خود می پسندید.
لا تَذَکَّرُونَ 􀀀 أَ فَ
(آیا یاد آور نمی شوید)یعنی آیا پند نمی گیرید که از این سخن دست بکشید؟.
طانٌ مُبِینٌ 􀀀 أَمْ لَکُمْ سُلْ
(یا براي شما دلیل آشکاري است)یعنی حجت بیّنی بر آنچه که می گوئید و ادعا می کنید.و همۀ این سخنان استفهام انکاري
می باشد.
صادِقِینَ 􀀀 ابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 فَأْتُوا بِکِت
(پس بیاورید کتابتان را اگر راستگویان هستید)یعنی اگر راست می گوئید آن چه را که ادعا دارید بیاورید کتابی را که حجتی
براي شما در آن باشد و مراد این است که دلیلی از طریق عقل ارائه دهید نه از جهت سمع.
وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَباً
(و قرار دادند میان او و میان پریان نسبی) در معنی این جمله اختلاف شده که اکنون توجه می کنید:
-1 مراد از جملۀ فوق قول زنادقه و ملحدان است که خداوند و پریان با هم برادرند و خداوند خیر و حیوانات مفید را آفریده.و
است. « عطیه » و« کلبی » شیطان تاریکی و پلیدي و حیوانات مضر را آفریده است و این قول
-2 مراد قول مشرکان است که فرشتگان دختران خداوند هستند و به (جن)و پري نامیده شده اند چون از دیده ها مستور و ناپیدا
می باشند.
است. « جبائی » و« قتاده » و« مجاهد » و این قول
-3 مراد این است که خداوند با پریان خویشی کرده و فرشتگان حادث شده اند،منزه و دور است خداوند از این سخن!
ص : 54
-4 مراد این است که مشرکان شیطان را در عبادت خداوند شریک قرار داده اند و این همان نسبی است که میان خداوند و
پریان قرار داده اند.
است. « حسن » و این قول
وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ
(و به حقیقت دانستند پریان که همانا ایشان احضار شدگانند)یعنی فرشتگان دانستند آنان که این سخنان را می- گویند روز
است. « سدي » قیامت براي عذاب احضار می گردند.و این نظر
برخی گفته اند مقصود این است که:جنّیان دانستند که روز قیامت احضار شوند براي عذاب آنان که ایشان را به عنوان نسبیّت
با خداوند خواندند.
عَمّ یَصِفُونَ
ا􀀀 اللّ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 سُبْ
(منزه است خداوند از آن چه وصف می کنند) خداوند سبحان خود را منزه و دور کرده از آن چه او را وصف کرده و به او
نسبت می دهند.
اللّ الْمُخْلَصِینَ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
(مگر بندگان خداوند خالص شوندگان) خداوند بندگان خالص خود را و وصف کردن آنها را از میان کافران و آنچه سزاوار
نیست و دربارة خدا می گویند جدا و مستثنی گردانده است .
ص : 55
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 161 تا 170
اشاره
إِنّ لَنَحْنُ
􀀀
امٌ مَعْلُومٌ ( 164 ) وَ ا 􀀀 إِلاّ لَهُ مَق
􀀀
مِنّ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ( صالِ اَلْجَحِیمِ ( 163 􀀀 إِلاّ مَنْ هُوَ
􀀀
( اتِنِینَ ( 162 􀀀 ا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِف 􀀀 ا تَعْبُدُونَ ( 161 ) م 􀀀 فَإِنَّکُمْ وَ م
اَللّ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 لَکُنّ عِب
ا􀀀 اَلْأَو ( 168 ) ا ذِکْراً مِنَ لَِّینَ 􀀀 ک لَیَقُولُونَ ( 167 ) لَوْ أَنَّ عِنْدَن انُوا 􀀀 و إِنْ ( إِنّ لَنَحْنُ اَلْمُسَ بِّحُونَ ( 166
􀀀
اَلصَّافُّونَ ( 165 ) وَ ا
( اَلْمُخْلَصِینَ ( 169 ) فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ( 170
[ترجمه]
پس همانا شما و آنچه می پرستید.نیستید شما بر آن به فریب دهندگان.
مگر آن را که چشندة دوزخ است.و نیست از ما مگر آن که براي اوست مقامی معین.و همانا ما هر آینه صف کشندگانیم.و
همانا ما هر آینه تسبیح کنندگانیم.
و اگر چه بودند می گفتند.اگر در نزد ما ذکري بود از پیشینیان.هر آینه بودیم بندگان مخلص خداوند.پس کافر شدند به آن
پس زود است که بدانند.
قرائت
کلمۀ(صال)را به ضم(لام) قرائت کرده است. « حسن » صال الجحیم-بر خلاف اکثریت
قرائت فوق را به این نحو توجیه کرده که: « ابو علی »: گوید « ابن جنّی »
ص : 56
(لام)براي تخفیف حذف شده و(لام)به ضمه،اعراب داده شده است.
شرح لغات:
فاتن-کسی را گویند که با آرایش خود بسوي گمراهی بخواند و اصل لغت(فتنه)از باب(فتنت الذهب بالنار)است که به
معنی:خارج کردم طلا را و بصورت خالص در آوردم می باشد.
صالی-به معنی:ملازم آتش است که در آن می سوزد و(مصطلی) کسی را گویند که به آتش گرم شود و یا چیزي که به
آتش گرم کند،و لذا صلاه گویند به خاطر این که لازمۀ آن دعا می باشد و(مصلی)آن را گویند که پس از شخص سابق آمده
باشد چه اینکه ملازم اثر او می باشد.
تفسیر:
و اکنون خداوند کافران را مخاطب ساخته و فرماید:
ا تَعْبُدُونَ 􀀀 فَإِنَّکُمْ وَ م
(پس همانا شما و آن چه می پرستید)محلّ(ما) منصوب بوده چون عطف به(کم)می باشد و مقصود چنین است:اي گروه
کافران و آن که او را می پرستید.
صالِ الْجَحِیمِ 􀀀 إِلاّ مَنْ هُوَ
􀀀
اتِنِینَ 􀀀 ا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِف 􀀀م
(نیستید شما بر آن فریب دهندگان مگر آن را که چشندة دوزخ است) در این که ضمیر(ها)در کلمۀ(علیه)به کجا رجوع می
کند دو قول وجود دارد:
-1 قول اول این است که ضمیر(ها)به کلمۀ(ما تعبدون)عود میکند و تقدیر چنین است:شما و آن که عبادت می کنید نمی
توانید احدي را گمراه کنید مگر آن را که دوزخ را بچشد و به علت بدي عملش در آتش بسوزد.
برخی گفته اند:شما نمی توانید کسی را گمراه کنید مگر آن را که در علم خدا گذشته که وي کافر شده و عذاب آتش را
خواهد چشید.
اللّ )بر-
􀀀
-2 قول دوم این است که:ضمیر(ها)در کلمۀ(علیه)به( ه
ص : 57
می گردد و مقصود چنین می شود که:شما بر علیه خداوند نمی توانید گمراه کنید مگر آن را که چشندة دوزخ است،چنان که
گفته می شود هلاك کننده اي نمی تواند کسی را بر خدا هلاك کند،و فلانی سود می کند بر فلانی و ضرر می دهد بر
فلانی.
امٌ مَعْلُومٌ 􀀀 إِلاّ لَهُ مَق
􀀀
مِنّ
ا􀀀 ا 􀀀 و م َ
به پیغمبر(ص)است و برخی گفته اند:این سخن، گفتار « جبرئیل » (و نیست از ما مگر براي اوست مقام معلومی) این سخن
فرشتگان است و در این صورت چیزي در تقدیر است که مقصود چنین می باشد:نیست از ما گروه فرشتگان فرشته اي،مگر
براي اوست مقام معینی در آسمانها که خدا را در آن عبادت می کند.
برخی گفته اند منظور از(مقام معلوم)اندازه معینی می باشد که در آن،از امر و دستور خداوند تجاوز نمی کند چنان که
صاحب مقام از مقام معین خود تجاوز نمی کند.
پس چگونه جایز است عبادت شود آن که به این صفت بوده و بنده آفریده شده می باشد.
إِنّ لَنَحْنُ الصَّافُّونَ
􀀀
وَ ا
(و همانا ما صف کشندگانیم)در حول عرش و منتظر امر و نهی خداوند هستیم.
گوید:صفهاي فرشتگان در آسمان مانند صفهاي مردم « کلبی ». و برخی گفته اند:ما ایستاده و براي نماز صف کشنده گانیم
است در زمین.
گوید:کشندگانیم با بال هاي خود براي این که خدایمان را تسبیح و عبادت کنیم. « جبائی »
إِنّ لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ
􀀀
وَ ا
(و همانا ما تسبیح کنندگانیم)یعنی نماز گزارده و منزه میداریم خداوند را از آن چه لایق او نمی باشد،و لذا گفته می شود:
(فرغت من سبحتی)یعنی از نماز خودم فارغ شدم،چه این که در نماز تسبیح کرده میشود خداوند متعال و تعظیم می
گردد.و(مسبحون)عبارتند از
ص : 58
اللّ
􀀀
کسانی که بر اساس تعظیم خداوند می گویند:سبحان ه.
کانُوا لَیَقُولُونَ 􀀀 وَ إِنْ
(و اگر چه بودند می گفتند) کلمۀ(ان)در این آیه،مخفف از مثقل است چه این که(لام)بر سر خبر آن در آمده است و مقصود
می گفتند: « مکه » چنین است:بدرستی که این کافران یعنی اهل
ا ذِکْراً 􀀀 لَوْ أَنَّ عِنْدَن
(اگر همانا نزد ما ذکري بود)کتابی بود مِنَ الْأَوَّلِینَ (از اولین)یعنی از کتابهاي پیشینیان که بر پیامبرانشان نازل شده بود.
و برخی گفته مراد از(ذکر)علم می باشد،در اینجا علم به عنوان (ذکر)یاد شده چون یکی از اسباب علم،ذکر می باشد.
اللّ الْمُخْلَصِینَ
􀀀
ادَ هِ 􀀀 لَکُنّ عِب
ا􀀀
(هر آینه بودیم بندگان مخلص خداوند)آنان که عبادت را خالص براي خداوند انجام می دهند.
پس کافران،عدم اطلاع خود از اخبار پیشینیان را بهانه اي براي امتناع از ایمان قرار داده اند.
فَکَفَرُوا بِهِ
(پس کافر شدند به آن) در کلام فوق چیزي در تقدیر است و مقصود چنین می باشد:چون قرآن به ایشان آمد به آن کافر
شدند.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
(پس زود باشد که دانند)عاقبت کفر خود را و این هشداري بر آنان است .
ص : 59
[ [سوره الصافات ( 37 ): آیات 171 تا 182
اشاره
حَتّ حِینٍ
ی􀀀 ع الِبُونَ ( 173 ) فَتَوَلَّ نَْهُمْ 􀀀 ا لَهُمُ اَلْغ 􀀀 ادِنَا اَلْمُرْسَلِینَ ( 171 ) إِنَّهُمْ لَهُمُ اَلْمَنْصُورُونَ ( 172 ) وَ إِنَّ جُنْدَن 􀀀 ا لِعِب 􀀀 وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُن
احُ اَلْمُنْذَرِینَ ( 177 ) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ 􀀀 ساءَ صَب 􀀀 ساحَتِهِمْ فَ 􀀀 ذا نَزَلَ بِ 􀀀 ا یَسْتَعْجِلُونَ ( 176 ) فَإِ 􀀀 ذابِن 􀀀 174 ) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ ( 175 ) أَ فَبِعَ )
لامٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ ( 181 ) وَ 􀀀 عَمّ یَصِ فُونَ ( 180 ) وَ سَ
ا􀀀 ر اَلْعِزَّهِ حانَ رَبِّکَ بَِّ 􀀀 حَتّ حِینٍ ( 178 ) وَ أَبْصِ رْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ ( 179 ) سُبْ
ی􀀀
( الَمِینَ ( 182 􀀀 لِلّ رَبِّ اَلْع
􀀀
اَلْحَمْدُ هِ
ترجمه:
و هر آینه به حقیقت سبقت گرفت کلمۀ ما به بندگان مرسل ما.بدرستی که آنان همانا ایشانند یاري شدگان.و بدرستی که
لشکریان ما همانا ایشانند غلبه کنندگان.پس روي گردان از ایشان تا هنگامی.و بنگر به ایشان پس به زودي می نگرند.پس آیا
به عذاب ما عجله می کنند.پس گاهی که نازل شد به ساحت ایشان،پس بد باشد بامداد بیم شدگان.و روي بگردان از ایشان تا
هنگامی.و بنگر بزودي بنگرند.منزه است پروردگارت،پروردگار عزت از آنچه وصف می کنند.و سلام بر مرسلان.و ستایش
مر خداوند را پروردگار جهانیان.
ص : 60
تفسیر:
اینکه خداوند قسم یاد کرده و می گوید:
ادِنَا الْمُرْسَلِینَ 􀀀 ا لِعِب 􀀀 وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُن
(و هر آینه به حقیقت سبقت گرفت کلمۀ ما بر بندگان مرسل ما)یعنی سبقت گرفت وعدة ما بر بندگانی که به سوي خلق
فرستادیمشان.
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ
(بدرستی که ایشان همانا یاري شدگانند)یعنی با قهر و غلبه و حجتهاي ظاهر بر دشمنانشان در دنیا و آخرت یاري شوند.
و برخی گفته اند:سبقت گرفت کلمۀ ما به سعادت بر ایشان و سپس شروع کرده و فرمود:همانا رسولان،ایشانند یاري
شدگان.لفظ لام در(لهم) براي تأکید است.
نوشت خدا که پیروز می »، ( اللّ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی
􀀀
گفته شده که منظور از(کلمه)این جمله است که خداوند می گوید: (کَتَبَ هُ
و این که خداوند کلمه را به جاي یک جمله به کار برده به این جهت است که معانی بعضی « شوم من و رسولانم-مجادله - 21
از این جمله با معانی دیگرش پیوسته و به صورت یک خبر و یک قصه در آمده است.
گوید:مراد از نصرت در این آیه،یاري در جنگ است چه این که هیچ پیغمبري تا کنون در جنگ مغلوب نگشته که « حسن »
کشته شود و کشته شدن آنان یا از راه نیرنگ و یا از راه دیگري غیر از جنگ بوده است و اگر پیغمبري بمیرد و غالب نشود
مسلما پس از او قومش بر دشمن غلبه می کنند پس در این صورت نصرت او عبارت از نصرت قوم او می باشد.
سدي گفته است:مراد از نصرت،یاري و نصرت در دلیل و حجت است.
الِبُونَ 􀀀 ا لَهُمُ الْغ 􀀀 وَ إِنَّ جُنْدَن
(و بدرستی که لشکریان ما همانا ایشانند غلبه کنندگان)
ص : 61
خداوند مؤمنان را به خود نسبت داده و آنان را به عنوان لشکریان خود ستوده است تا به آنان تشریف قائل شده و یادشان را
بلند بدارد چه این که آنان به یاري دین خدا برخاستند.
و برخی گفته اند معنی چنین است:رسولان ما یاري شدگانند زیرا که آنان لشکریان ما بوده و لشکریان ما پیروزمندان هستند
که به کافران گاهی با حجت و برهان غلبه می کنند و گاهی با نیرو و قدرت پیروز می شوند.سپس خداوند به پیامبر خود می
فرماید:
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ
حَتّ حِینٍ (تا هنگامی)یعنی تا وقتی که تو را امر به قتال آنها کنم
ی􀀀 (پس روي بگردان از ایشان)یعنی از این کافران اعراض کن
است. « مجاهد و سدي » در روز بدر و این قول
است.و نیز گفته اند:تا روز قیامت.و باز گفته شده:تا انقضاي « ابن عباس و قتاده » و گفته شده است:تا روز مرگ.و این سخن
مدت مهلت.
وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ
(و بنگر به ایشان به زودي می نگرند)یعنی نظر کن و بنگر چگونه امر خدا را ضایع و تباه کردند و بزودي خواهند دید عذاب
است. « ابن زید » را.و این سخن
نظر دیگر این است که:بنگر به ایشان زمانی که عذاب بر آنان نازل شود پس بزودي خواهند دید.
و باز گفته شده:حال آنان را با قلب خود بنگر،پس بزودي حال خود را عینا در روز قیامت خواهند دید.و در این سخن اخبار به
غیب است،چه این که خداوند پیامبر خود را به پیروزي و نصرت وعده داده است پس خبر با مخبر موافق می باشد گویا که
کافران گفتند عذاب خدا کی خواهد بود،پس خداوند این آیه را نازل کرد:
ا یَسْتَعْجِلُونَ 􀀀 ذابِن 􀀀 أَ فَبِعَ
(پس آیا به عذاب ما شتاب می کنید)یعنی به
ص : 62
زود فرا رسیدن عذاب ما را طلب می کنید.
احُ الْمُنْذَرِینَ 􀀀 ساءَ صَب 􀀀 ساحَتِهِمْ فَ 􀀀 ذا نَزَلَ بِ 􀀀 فَإِ
(پس زمانی که نازل شود بساحت ایشان پس بد باشد بامداد بیم شدگان)یعنی چون به آستانه و فضاي وسیع خانۀ ایشان عذاب
نازل شود.
عادت عرب این بود که به هنگام بامداد به خانۀ دشمن براي غارت یورش می آوردند و خداوند نیز اقوام و ملل را هنگام صبح
دچار عذاب میکرده است و آیۀ فوق نیز بر اساس عادت مردم گفته شده است و خداوند می فرماید:
حَتّ
ی􀀀 ع وَ تَوَلَّ نَْهُمْ « همانا وعدة ایشان صبح است آیا صبح نزدیک نیست؟-هود- 81 »،( (ان موعدهم الصبح أ لیس الصبح بقریب
حِینٍ وَ أَبْصِ رْ فَسَوْفَ یُبْصِ رُونَ (و روي گردان از ایشان تا هنگامی و بنگر پس بزودي می نگرند)تفسیر این آیه گذشت و این
که این جملات تکرار شده بجهت تأکید است،و شاید یکی از این آیات راجع به عذاب دنیا و دیگري راجع به عذاب آخرت
می باشد.یعنی در کار خود با بصیرت باش که ایشان نیز به زودي در کار خود بصیرت پیدا می کنند هنگامی که این بصیرت
ایشان را سودي ندهد.
سپس خداوند خود را از آنچه وصف می کند و بهتان میگویند منزه کرده و می فرماید:
عَمّ یَصِفُونَ
ا􀀀 ر الْعِزَّهِ حانَ رَبِّکَ بَِّ 􀀀 سُبْ
(منزه است پروردگارت،پروردگار عزت از آن چه وصف می کنند)یعنی منزه است خداوندت و پروردگارت که مالک عزت
است،عزیز می کند از پیامبران و اولیاء آنکه را بخواهد،کسی مالک عزت دادن به کسی غیر از خداوند نمی باشد،پس منزه
است خداوند از آنچه وصف می کنند که لایق او نیست،که می گفتند خداوند اولاد و شریک اتخاذ کرده است.
لامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ 􀀀 وَ سَ
(و سلام بر مرسلان)یعنی سلامت و امان باشد براي انبیاء از این که دشمنانشان بر آنان پیروز شوند.
ص : 63
و برخی گفته اند که:لفظ(سلام)به صورت خبر بوده ولی به معنی امر می باشد و مقصود چنین است:سلام کنید بر ایشان
همگی و میان آنان فرق نگذارید.
الَمِینَ 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
وَ الْحَمْدُ هِ
(و ستایش خدا راست پروردگار جهانیان) یعنی ستایش کنید خداوند را که او مالک جهانیان و خالق و منعم آنان است و
خالص کنید سپاس و ستایش را براي خداوند و شریکی براي او قرار ندهید که نعمتها همه از اوست.
ص)نقل کرده که فرمود:هر که بخواهد در روز قیامت پیمانۀ اجرش کامل و بهتر )« پیغمبر » ع)و مرفوعا از )« علی » از « اصبغ بن نباته »
باشد پس آخرین گفتارش در مجلس باید این باشد که بگوید:
الَمِینَ) 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
لامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ هِ 􀀀 عَمّ یَصِفُونَ وَ سَ
ا􀀀 ر الْعِزَّهِ حانَ رَبِّکَ بَِّ 􀀀 (سُبْ
ص : 64
« ص» سورة